کد مطلب:3833 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:2055

نوع سوم : آداب و وظائف ویژه شاگرد
بخش اول : آداب و وظائف شاگرد نسبت به خود

این آداب و وظائف ضمن (هشت امر) مورد بحث قرار می گیرد:

1- تصفیه و پالایش دل از آلودگی ها

باید دانشجو قصد و نیت خود را تصحیح نموده و قلبش را از هر گونه آلودگی و نیات پلید و فرومایه ، تصفیه و تطهیر كند تا برای پذیرش علم و حفظ و استمرار آن ، شایستگی و آمادگی یابد.

در مباحث گذشته از عوامل تصفیه و تطهیر باطن و پالایش دل ، سخن گفتیم . لكن در اینجا نیز همان مطلب را اعاده و تكرار می كنیم تا دانشجو را هشداری باشد، و دقیقا متوجه شود كه تصحیح نیت و تصفیه باطن ، از اسباب و زمینه های كسب علم و تحصیل دانش می باشد. و سخن ما در این مبحث مربوط به بررسی علل و اسباب فوائد و مصالح اخروی این موضوع می باشد.

یكی از فضلاء می گوید: پاكسازی دل برای تحصیل علم و دانش ، همانند پاكسازی زمین برای كشت و زرع می باشد. بنابراین ، بذر علم و دانش در دل انسان - بدون تطهیر و پاكسازی آن - رشد نمی كند و خیر و بركت آن رو به فزونی نمی گذارد. چنانكه كشت و زرع در زمین بائر - كه از خس و خاشاك و سنگ ، پاكسازی نشده است - رشد و نمو مطلوب خود را بازنمی یابد و بركاتی از آن عائد انسان نمی گردد.

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (در جسد آدمی پاره گوشتی است كه اگر سالم و صالح باشد تمام اندام انسان ، سالم خواهد بود. و اگر همان پاره گوشت رو به تباهی و بیماری گذارد، تمام بدن به بیماری و تباهی گرفتار می شود.

بدانید آن پاره گوشت ، عبارت از قلب و دل آدمی است ) (301) .

سهل بن عبدالله می گوید: (اگر قلب به پلیدی هائی آلوده باشد كه خداوند متعال آن ها را ناخوش می دارد، وارد شدن نور و روشنائی بر چنین قلبی ، حرام و ممنوع خواهد بود).(302)

علی بن حشرم گفت : از سوء حافظه خویش نزد وكیع (بن جراح )(303) ، گله و درددل می كردم . وكیع به من گفت : برای تقویت حافظه خود از سبك كردن بار گناه و معصیت خویش مدد گیر، (یعنی اگر می خواهی نیروی حافظه تو پرتوان گردد گناه خود را تقلیل ده ).

یكی از شعراء، همین گفتار را در دو بیت زیر به رشته نظم درآورده است :

(( شكوت الی وكیع سوء حفظی



فارشدنی الی ترك المعاصی



و قال اعلم بان العلم فضل



و فضل الله لا یؤ تاه عاصی ))



نزد وكیع از سوء حافظه خویش ، گله و شكایت بردم . او مرا به ترك گناهان (به منظور تقویت حافظه ) ارشاد و راهنمائی كرد.

و گفت : باید بدانی كه علم ، رشحه ای از تفضل و بركات پروردگار است . و فضل الهی در اختیار گناهكار قرار نمی گیرد.

2- فرصت های زندگانی را باید غنیمت شمرد

شاگرد و دانشجو باید فرصتهای خوب زندگانی را غنیمت شمرده و در دوران آسودگی خیال و آسایش خاطر و نشاط و شادابی و جوانی و قدرت بدنی و بیداری و هشیاری ذهن و سلامت حواس و عدم تراكم اشتغالات و فقدان عارضه های مختلف زندگانی ، به تحصیل علم پرداخته و فرصت های خوب این دوره ها را از دست ندهد. بخصوص باید - پیش از آن كه حائز مقام و منصبی والا گردد و قبل از آنكه به علم و فضل مشهور و نامبردار شود - در اغتنام فرصت های دوران جوانی و برنائی و نیرومندی ، برای تحصیل علم و اندوختن دانش ، ساعی و كوشا باشد؛ زیرا به محض آنكه انسان دارای مقام و منزلتی در جامعه شد و به علم و دانش نامور گردید، نه تنها این امر میان این شخص و درك كمالات معنوی و علمی او، بزرگترین مانع و فاصله را ایجاد می كند؛ بلكه چنین وضعی ، عامل پرتوان و انگیزه ای نیرومند و كامل خواهد بود كه نقصان و ركود علمی و اختلال را در چنین فردی به بار می آورد.

یكی از بزرگان می گوید: پیش از آنكه در میان جامعه و از دیدگاه توده مردم ، از ریاست و سروری و بزرگواری و جاه و مقام برخوردار شوید به كسب علم و تحصیل دانش و فراگرفتن بینش دینی قیام كنید؛ زیرا اگر در چنین فرصتی به اندوختن ذخائر علمی برنخیزید، و در این اثناء در میان جامعه سربلند و فرازمند شوید از كسب علم بیزار می گردید، و یا به خاطر مقام و موقعیت خود، از تحصیل علم ، احساس شرم و حیاء خواهید كرد و در نتیجه علم و دانش را از دست می نهید.

دانشمند دیگری می گوید: پیش از آن كه صاحب ریاست و مدیریت شوید، برای دانش اندوزی و كسب بصیرت دینی بكوشید؛ زیرا به محض آن كه به ریاست و مقام سرپرستی رسیدید تمام طرق و راه های علم آموزی در برابر شما مسدود گشته و راهی فراسوی كسب بینش دینی برای خویش نمی یابید.

در حدیث آمده است : مثل و قضیه كسی كه در دوران خردسالی به دانش آموختن می پردازد (ثبات و پایداری محفوظاتش ) همانند نقش نشاندن بر سنگ می باشد (كه این نقش ، پایدار می ماند). و آن كه در بزرگسالی به علم آموزی و تحصیل دانش قیام می كند همانند كسی است كه بر روی آب ، مطالبی را نقش و نگار می نماید. (بدیهی است كه این نقش و نگار حتی برای یك لحظه نیز پایدار نخواهد ماند).

از ابن عباس روایت كرده اند كه می گفت : علم و دانش ، منحصرا نصیب افرادی خواهد گشت كه جوان و شاداب بوده (و در چنین دوره ای پویای علم و دانش ‍ باشند). خداوند متعال به همین نكته در قرآن كریم ، هشدار داده و فرموده است :

(( (و آتیناه الحكم صبیا) )) (304)

ما یحیی (علیه السلام ) را در كودكی (و دوران نشاط و شادابی )، از حكمت و بینش و استوارمندی و داوری درست ، بهره مند ساختیم .

البته ضرورت تحصیل علم در خردسالی و آثار مطلوب آن - كه عبارت از ثبات و پایداری معلومات می باشد - از آن جهت است كه غالبا معلومات و محفوظات انسان در چنین دوره ای ، در ذهن انسان ، راسخ و پایدار می ماند. ولی نباید از این مساءله چنین نتیجه گرفت كه باید بزرگسالان را از آموختن علم ، منصرف ساخت ؛ (چون مسلما این نتیجه گیری ، تصوری باطل و بی اساس است )؛ زیرا فضل الهی و مرحمت پروردگار، بسیار گسترده ، و كرم او سخت فزاینده ، وجود و بخشش او همواره در حال فیضان و بارش ، و ابواب رحمت و مهر و موهبت های او فراسوی همه بندگانش - در هر سن و سالی - گشوده و باز است .

اگر كسی دارای قابلیت و آمادگی باشد می تواند مشمول احسان و مرحمت كامل الهی قرار گرفته و هدف مطلوب او فراهم آید. (سن و كمیت عمر انسان ، برای ایجاد قابلیت ، دخالت كلی ندارد).

پروردگار متعال می فرماید:

(( (واتقوالله و یعلمكم الله ) )) (305)

خدای را پرهیزكار باشید كه او علم را در اختیار شما قرار می دهد و آن را به شما می آموزد.

و درباره موسی (علیه السلام ) فرموده است :

(( (و لما بلغ اشده و استوی ، آتیناه حكماء و علما) )) (306)

آنگاه كه قدرت و نیروی او به كمال رسید و قوایش اعتدال یافت (و پا به سن گذاشت ) علم و حكمت را به او اعطاء نمودیم .

و نیز خداوند متعال در قرآن كریم از زبان موسی (علیه السلام ) چنین حكایت می كند:

(( (ففررت منكم لما خفتكم فوهب لی ربی حكما) )) (307)

(در بزرگسالی ) - آنگاه كه از شما بیمناك بودم - از پیش شما گریختم ، و پروردگار من پس از آن ، حكمت و دانش را به من موهبت فرمود.

(این آیات و سایر آیات دیگر به ما می فهماند كه صغر و خردسالی - با وجود این كه برای ثبات و پایداری معلومات ، بسیار مؤ ثر می باشد - علت تامه موفقیت در تحصیل علم نیست . آری انسان می تواند در بزرگسالی تحصیلات خود را آغاز كند و در سایه كوشش و مجاهدت های بی دریغ ، به مقامات والای علمی نائل گردد).

گروهی از دانشمندان سلف ، تحصیلات خود را همزمان با بزرگسالی آغاز كردند و سرگرم دانش آموختن گردیدند و در كسب بینش دینی ، مجاهدت كردند تا سرانجام به صورت اساطین و شخصیت های برجسته دینی و علمی درآمدند. از میان همین دانشمندان ، فضلائی برخاستند كه در فقه و سایر علوم دیگر، آثاری گرانبها و مؤ لفاتی ارزشمند تاءلیف كرده و از خود به جای گذاشتند.

هر فرد عاقل و خردمندی باید دوران عمر خویش را غنیمت شمرده و از ضایع ساختن دوران پرنشاط جوانی پیش گیری كرده و در صدد حفظ و نگاهبانی و بهره برداری از این دوره آكنده و سرشار از شادابی و تحرك برآید؛ زیرا باقیمانده عمر انسان (بقدری گرانبها است ) كه نمی توان آن را ارزیابی كرد و بهائی برای آن تعیین نمود.

شاعری می گوید:

(( بقیة العمر عندی ما لها ثمن



و ما مضی غیر محمود من الزمن



یستدرك المرء فیها ما افات ویح



یی ما امات و یمحو السوء بالحسن ))



از دیدگاه من ، نمی توان برای بازمانده عمر انسان ، قیمت و بهائی تعیین كرد. آن مقدار كه گذشت ، زمان خوش و پسندیده ای نبود. انسان در بازپس مانده عمر خویش می تواند آنچه را كه از دست داده جبران و تدارك كند، و وقت كشی های خود را دوباره احیاء نماید، و بدی را در سایه خوبی و كارهای نیك ، محو و نابود نموده و زشتی ها را به زیبائی ها مبدل سازد.





3- گسیختن علائق و عوائق مادی از خویشتن

شاگرد پویای علم و دانش باید - بقدر امكان و توانائی خود - ریشه هرگونه موانعی كه او را از كسب علم و دانش منحرف و به خود مشغول می سازد قطع كند، و پیوند و علاقه ها و دلبستگی های مادی را - كه میان او و حس دانشجوئی و كمال طلبی و كوشش ها و نیروی تلاشش در تحصیل علم ، سدی ایجاد می كند - از هم بگسلد.

او باید از نظر آذوقه و خوراك به حداقل - ولو آنكه ناچیز و اندك باشد - و از نظر لباس و جامه به مقدار پوشش بدن - ولو آنكه ژنده و مندرس باشد - قناعت و اكتفاء كند.

اگر انسان در برابر تنگناهای زندگی و تنگدستیها، صبر و خویشتن داری را در پیش گیرد، در او ظرفیت و آمادگی كافی برای پذیرش و دریافت علم بوجود می آید و به گسترش علمی دست می یابد، و دلش از پریشانیها و اضطراباتی - كه آمال و آرزوهای دور و دراز، آنرا به بار آورده است - رهائی پیدا می كند. در چنین دلی رهیده از تشویش و اضطرابهای مادی و دنیوی است كه آبشخورهای حكمت و كمال روحی انسان به جوشش و فیضان می افتد.

یكی از پیشینیان می گوید: هر كسی كه علم و دانش حقیقی را در سایه فرازمندی نفس و رفاه و آسایش زندگی ، جویا گردد سرانجام ناكام می شود؛ ولی آنكه علم را در عین خواری و فروهشتگی نفس و تنگدستی و خدمت به علماء و مجالست با آنان پویا گردید توانست شاهد موفقیت و كامیابی را در آغوش گیرد (و پیروزمندانه در عرصه علم ، چهره گشاید).

و همو می گوید: فقط افراد تهی دست هستند كه دارای شایستگی (بیشتری ) - برای تحصیل علم می باشند. به این دانشمند گفتند: حتی به مقدار كفاف و ضرورت هم ، مالدار باشد چنین موفقیتی نصیب او نمی گردد؟ گفت : آری (308) (او حتی این مقدار را هم نباید داشته باشد تا آنكه ناگزیر، علم و دانش را بر هر چیز ترجیح دهد).

یكی از بزرگان گفته است : هیچ كسی مطابق دلخواه خویش نتوانست به مقامات و مدارجی از این علم (یعنی علوم دینی و الهی ) دست یابد مگر آنگاه كه فقر و تهیدستی به او آسیبی رسانده ، یعنی دچار فقر گردد و (در نتیجه )، علم را ناگزیر بر هر چیزی ترجیح دهد.

دانشمند دیگری (309) گفته است : هیچكس نمی تواند به این علم و دانش نائل گردد مگر آنكه دكه تجارت و مركز و كانون توجه انتفاعی خود را تعطیل نموده و باغ و بوستانش را به ویرانی كشاند، و از دوستانش فاصله گرفته ، و (حتی ) اگر یكی از نزدیكترین خاندان او از دنیا برود در كناره جنازه او حضور نیابد. (البته منظور این است كه طالب علم باید از هر گونه علائق و پیوند مادی ببرد تا به وصال مطلوب و معشوق علمی خویش نائل گردد).

اگرچه انسان ، در تمام بیانات مذكور، احساس گزافه گوئی می كند؛ ولی هدف اینگونه بیانات و گفتارها این است كه باید دانشجو در طی تحصیلات خویش ، دارای قلبی آرام و فكر و اندیشه ای متمركز باشد. (مسلما افرادی كه دلهای آنان در گرو آمال گوناگون ، دستخوش پریشانی است و فكر آنان به خاطر تراكم مشاغل انتفاعی و مادی ، فاقد تمركز در مسائل علمی است نمی توانند به هدف مطلوب خود یعنی بینش دینی و علم و دانش نائل شوند).

استادی به یكی از دانشجویان خود گفته بود: لباس و جامه خود را با رنگ تیره ای ، رنگ آمیزی كن تا اندیشه كثیف شدن و شستشوی آن ، فكر ترا به خود سرگرم نسازد.(310) به همین جهت گفته اند: اگر خواستار آن هستی كه علم و دانش ، بخشی از سرمایه های خویش را در اختیار تو قرار دهد، ناگزیری كه همه وجود و مصالح و منافع خود را در اختیار علم و دانش قرار دهی (تا از دریای آن ، جرعه ای بنوشی . آری برای نوشیدن از این آب حیات ، ناگزیری كه تمام همت خویش را در فراگرفتن علم ، محدود سازی تا عطش تو، اندكی فرو نشیند).

4- پرهیز از تاءهل و تشكیل خانواده

باید دانشجو - تا آن زمان كه نیاز علمی و تحصیلی خویش را برآورده نساخته باشد - از تاءهل و تشكیل خانواده خودداری ورزد؛ زیرا تاءهل و ازدواج ، بیشترین عامل سرگرمی های غیرعلمی و بزرگ ترین مانع تحصیلی است ؛ بلكه می توان آن را علت تامه همه موانع تحصیلی تلقی نموده و تمام موانع را در آن خلاصه كرد.

یكی از بزرگان گفته است : علم و دانش را در قربانگاه ازدواج و تاءهل سر بریدند.

ابراهیم بن ادهم می گوید: اگر كسی به تمتع از زنان عادت كند و به ملاعبه با آنان خوی گیرد نمی تواند در تحصیل علم و دانش ، كامیاب و رستگار گردد. یعنی اشتغال و سرگرمی او به زنان ، وی را از كمال باز می دارد.

این مساءله (یعنی اصطكاك ازدواج و تاءهل با تحصیلات و كمالات علمی ) مساءله ای است وجدانی كه در عین حال به تجربه رسیده ، و نتیجة بسیار روشن است و نیازی به استشهاد و استدلال ندارد.

اساسا چرا ما باید در این مورد استدلال كنیم و شاهد بیاوریم كه دانش آموختن با تاءهل ، سر سازش ندارد؛ در حالی كه می دانیم - بر فرض آنكه ازدواج یك فرد محصل و دانشجو صحیح به نظر رسد - نتایجی بر آن مترتب می گردد كه فكر و اندیشه تحصیل علم را دچار تشویش و اضطراب می سازد؛ چون چنین محصلی پس از ازدواج ، گرفتار هم اولاد و سرگرم تاءمین اسباب معیشت آن ها است . (و لذا فرصت های زیادی از عمرش در این طریق قربانی می شود).

یكی از مثل های سایر و رایج ، این است : (اگر تو به خریداری یك دانه پیاز هم مكلف گردی ، به فهم و درك هیچ مساءله ای توفیق نمی یابی ) (311) .

دانشجو نباید تحت تاءثیر روایاتی قرار گیرد كه مردم را به تاءهل و ازدواج تشویق می كند؛ زیرا این گونه تشویق و ترغیب ، در جائی است كه امر واجب و مهم تری - كه دارای اهمیت فزون تری از ازدواج است - در برابر آن وجود نداشته و با آن معارض نباشد.

ما می دانیم كه به ویژه در زمان ما: (عصر مؤ لف )، هیچ كاری سزاوارتر و پرارزش تر از تحصیل علم وجود ندارد. و هیچ امر واجبی ، مضیق تر و فوری تر از تحصیل دانش در زمان ما به چشم نمی خورد كه از لحاظ فوریت به پای تحصیل علم برسد؛ زیرا تحصیل علم - اگرچه گاهی نسبت به بعضی ، واجب عینی ، و گاهی نسبت به عده ای ، واجب كفائی است - ولی در زمان بطور مطلق از واجبات عینی به شمار می آید؛ چون اگر هیچ كسی به واجب كفائی قیام نكند و مردم به اندازه كافی ، وظیفه خویش را در اداء آن به انجام نرسانند، آن واجب كفائی ، به واجب عینی مبدل می گردد؛ از آن جهت كه همگان ، مورد خطاب قرار گرفته و موظف به انجام آن می باشند. و اگر ترك چنین واجبی را روا دارند، گناهكار محسوب می گردند. چنان كه این مطلب در علم اصول فقه به ثبوت رسیده است كه اگر در یك جامعه ای به واجب كفائی عمل نشود همه افراد آن جامعه گناهكارند.

(ولی ما نباید عصر مؤ لف كتاب را با عصر خود مقایسه كنیم و با همان شدت لحن و سخت گیری ، دانشجو را از تاءهل و ازدواج بیزار سازیم ؛ زیرا در عصر ما محیط نابسامانی از لحاظ اختلاط بی بندوبار زن و مرد و دختر و پسر در جوامع بشری به چشم می خورد كه تمایلات عصبی جنسی را - حتی در افراد خویشتن دار و تقوی پیشه - تحریك می نماید.

برای اینكه دانشجو در این رهگذر آلوده ساز و عفت سوز، گرفتار گناه نگردد و انحرافی در او پدید نیاید تن در دادن به ازدواج ، كار مطلوبی به شمار می آید تا بتواند در طی تحصیل ، از دین و تقوی خود - به وسیله اشباع مشروع تمایلات خدادادی - صیانت و پاسداری كند.

اگر دانشجو بتواند پاكدامنی خویش را حفظ كند، و در برابر عوامل انحراف آفرین ، خویشتن را بپاید، مسلما ترك تاءهل و عدم تشكیل خانواده ، كاری بجا و شایسته است ، تا بتواند در سایه فراغ بال و آسودگی خیال و رهیده از هم و غم زن و فرزند، به مساعی علمی خود ادامه دهد).

5 - بر حذر بودن از معاشرت نادرست

باید دانشجو از معاشرت با افرادی كه او را از مسیر تحصیل و هدفش منحرف ، و به خود سرگرم می سازند خودداری نماید؛ زیرا ترك معاشرت با چنین افراد، از مهم ترین وظائفی است كه باید دانشجو با اهتمام كافی آن را رعایت كند. به ویژه با افراد نامتجانس و نامناسب ، و بالاخص با افرادی كه كم خرد و تن آسان و بازیگوش می باشند و عمر خویش را به بطالت صرف می نمایند؛ چون طبع و سرشت آدمی ، حالات معاشران خویش را می رباید و چونان می گردد.

مهم ترین آفت ها و آثار سوء معاشرت های نادرست و مجالست با نااهل ، هدر رفتن عمر انسان - آنهم بدون هیچ فائده و بهره -، و از دست دادن هدف و از میان رفتن دین و آئین شخص می باشد.

مساءله مهمی كه باید دانشجو در معاشرت خود در نظر گیرد این است كه فقط با افرادی معاشرت كند كه خود به آن ها بهره ای رساند و یا او از آن ها بهره مند گردد. و اگر احساس كرد كه به یار و رفیقی نیاز دارد، رفیق و همدمی را برای خود انتخاب كند كه صالح و شایسته و دیندار و پرهیزكار و باهوش باشد، رفیقی كه اگر فراموش شود به یادش آورد. و اگر از وی یادی كند در صدد یاریش برآید. و اگر نیازمند بود با او برادری و هم سازی كند. اگر دل تنگ گشت او را صبر و دلداری دهد. آری دانشجو از خلق و خوی چنین یار و همدمی ، خوی و عادت و نیروی شایسته ای برای خویش فراهم می آورد كه می تواند آن را در جهت نیك بختی خود به كار گیرد.

اگر نتوانست چنان دوست و رفیق مناسبی را برای خود بجوید و بیابد، باید تنهائی و غربت وار زندگی كردن را بر دوست و همدم نامناسب ترجیح دهد تا از آثار سوء یار و همدم ناباب و نامناسب مصون بماند.

6- مداومت بر تحرك و كوشش علمی

باید دانش آموختن دانشجو با حرص و ولع و اشتیاق شدید، تواءم باشد و در تمام فرصت های ایام تعطیل - اعم از شب و روز، و لحظه های مسافرت و اقامت در وطن (و بالاخره در هر حال و زمان ) - خویشتن را برای اندوختن ثروت های معنوی ، تحت مراقبت گرفته و همواره جویای علم باشد. او نباید راضی شود كه كمترین لحظه ای از فرصت هایش - جز به مقدار ضرورت - در جهت غیرعلمی اختصاص دهد، از قبیل : خور و خواب و استراحت ، استراحتی كه از رهگذر آن رفع كسالت نموده و قوای خویش را تجدید كند. او ناگزیر است با اشخاصی كه به ملاقات او می آیند انس گرفته و گفتگو كند، و یا برای تاءمین و تهیه آذوقه و ضروریات و نیازهای دیگر، صرف وقت نماید. و یا ممكن است كه دچار درد و بیماری و گرفتاری های دیگر گردد كه قهرا مقداری از وقت و فرصت او در جهت غیرعلمی قرار می گیرد و بناچار نمی تواند در طی این اوقات به وظائف تحصیلی و علمی خود بپردازد؛ آری او باید وقت خود را ضایع نسازد؛ زیرا برای بازمانده عمر و فرصت های انسان ، نمی توان بهائی تعیین نمود و آن را با هیچ قیمتی ارزیابی كرد. اگر وضع و كیفیت دو روز هر كسی ، برابر هم باشد (و فردای او بهتر از امروز نباشد) چنین كسی ، مغبون و زیانكار است ؛ چون كالای گرانبهای عمر خویش را در برابر قیمت ناچیزی از دست داده است .

آیا براستی می توان كسی را عاقل و خردمند شناخت كه برای او امكان وصول به مقام و درجه ای - كه انبیاء و پیامبران ، وارث آنند - فراهم آمده است ؛ ولی او به راحتی چنین فرصت گرانبهائی را از دست می دهد؟ پیدا است كه چنین فردی را باید نابخرد شمرد. به خاطر همین هدف است كه گفته اند: علم را نمی توان در سایه آسایش و تن آسانی به دست آورد.(312) و گویند: بهشت و نیكبختی جاوید با مكاره و ناخوشی ها احاطه شده است . (313) و نیز گفته اند: هر كسی ناگزیر است برای چشیدن شهد و شیرینی عسل ، نیش زنبور را تحمل كند. شاعری در این باره می گوید:

(( لاتحسب المجد تمرا انت آكله



لن تبلغ المجد حتی تلعق الصبرا )) (314)



مپندار كه مجد و عظمت ، همچون خرما و رطبی شیرین است كه بتوانی به آسانی آن را تناول كنی . تو هرگز به مجد و عظمت نمی رسی مگر آنگاه كه تلخی صبر را بچشی و ناگواری آن را تحمل نمائی .

7- علو همت و كوشش در پویائی از مقام والای علمی

باید دانشجو در تحصیلات خود، دارای همتی والا باشد. و با وجود اینكه می تواند اندوخته های انبوه علمی را در خویشتن ذخیره سازد به سرمایه كم و اندوخته های ناچیز علمی قانع نشود. او نباید كوشش خود را به آینده موكول سازد و آن را به عهده تاءخیر اندازد، و بگوید: می توانم در فرصت های دیگر به اندوختن ذخائر علمی دست یابم و بدان سرگرم گردم . تحصیل هر گونه مطالب سودمند را - هر چند كه اندك و ناچیز باشد - به عهده تعویق نیندازد؛ بلكه حتی اگر هم بداند پس از لحظه ای آن فائده را از دست نمی دهد و بدان دست می یابد باید فورا در صدد دست یازی به آن برآید؛ زیرا در لابلای تاءخیر در هر كاری ، ممكن است آفات و حوادثی زیانبار پیش آمد كند.

علاوه بر این می تواند لحظات آتیه و فرصت هائی را كه در پیش دارد اختصاصا صرف تحصیل مطالب سودمند دیگر نماید. حتی اگر برای دانشجو در درس ‍ خواندن ، مانعی پدید آید باید با جد و جهد، سرگرم مطالعه و بررسی و حفظ كردن دروس خود برآید، و چیزی را با چیز دیگر خلط نكند. (یعنی به خاطر وجود مانع برای درس خواندن ، از مطالعه و حفظ كردن مطالب ، دست برندارد و برای رهاكردن مطالعه و بررسی مطالب ، بهانه جوئی ننماید). اگر بخواهد فراگرفتن مطالب سودمند علمی را به آینده و زمانی موكول سازد كه در آن زمان ، فارغ البال باشد، باید بداند كه خداوند متعال ، چنین زمانی را هنوز خلق نكرده است . (یعنی ممكن است چنین زمان و فرصت فارغ و مناسبی نصیب او نگردد)؛ بلكه او باید بداند كه ناگزیر در هر زمان و فرصتی ، امكان به وجود آمدن موانع و عوامل تحصیل علم ، در پیش است .

علیهذا باید تو، هر گونه عوائق و موانعی را - پیش از آنكه ترا كاملا از هم بدرد و سدی در مقابل تحصیلات تو، به وجود آورد - برطرف ساخته و از قدرت وحدت و شدت این موانع بكاهی و آن ها را از هم بدری . چنانكه در حدیث آمده است : (وقت و فرصت آدمی ، شمشیر برنده ای است كه اگر تو پیشدستی كنی و آن را قطعه قطعه سازی ، و به نفع خود از آن بهره مند گردی به هدف و مطلوب خویش دست می یابی . و گرنه این شمشیر زمان ، ترا قطعه قطعه می كند و وجودت را در هم می نوردد) (و عمرت را در دستگاه گوارش مرور و گذر، و مجرای عبور خویش ، هضم می كند).

یكی از اولیاء و شخصیتهای برجسته ، به همین نكته اشاره كرده ، و به منظور تشویق مردم در وصول به مقامات عارفان ، ابیات زیر را سروده است :

(( 1- و كن صارما كالوقت فالمقت فی عسی



و ایاك علی فهی اخطر علت



2- و سرزمنا و انهض كثیرا فحظك ال



باطلة ما اءخرت عزما لصحت



3- و اقدم و قدم ما قعدت له مع ال



خوالف و اخرج عن قیود التلفت



4- وجذ بسیف العزم سوف فان تجد



تجد نفسا فالنفس ان جدت جدت ))



1- مانند وقت و فرصت ، همچون شمشیر برنده باش كه سرزنش و ملامت و خشم و غضب ، نتیجه قهری (عسی ) (315) گفتن است ، (یعنی اینكه به آینده امیدوار باشی و كار امروز را به فردا حواله كنی ). از عل و لعل (316) گفتن و به آتیه دل بستن بر حذر باش ؛ زیرا امید به آینده بستن بزرگترین و خطرناك ترین علت و عامل و بیماری و فلج شدن روح فعالیت و كوشش انسان است .

2- در پهنه جهان و عرصه عالم ، روزگاری به سیر و سیاحت بپرداز و برای در هم كوبیدن آرزوها قیام كن تا آنچه از عمرت - كه به خاطر تعویق در تصمیم و اراده به بطالت سپری شد - با صحت عمل ، جبران گردد و اعمالت سر و سامان یابد.

3- اقدام كن و گام هایت را استوار دار و كارهائی كه عقب افتادگان و متخلفان در انجام آن مسامحه و سهل انگاری كردند در فراسوی خویش قرار ده و آن ها را جلو انداز، و از قید و بندهای انعطاف فكری و دل مشغولی بیرون آی .

4- با شمشیر عزم و اراده ، بوته های هرز (سوف ) (317) و امید بستن به آینده را از محیط فكری خود قطع كن كه اگر بكوشی و یا اگر به باشی ، گشایشی خواهی یافت . پس نفس تو - اگر تو كوشا باشی - كوشا خواهد شد، و دل و جانت به نحو مطلوبی سامان خواهد یافت .

8 - رعایت مدارج علوم و دانشها از لحاظ اهمیت

باید دانشجو در تنظیم و ترتیب علم آموزی و تحصیلات ، نخست به آن علمی روی آورد كه از اولویت بیشتری نسبت به حال و شرائط او برخوردار است . او باید تحصیل خود را از آن علمی آغاز كند كه مهمتر و پرارزش تر می باشد. و در ادامه تحصیلات خود، درجات اهمیت علوم و دانشها را به همین ترتیب در مد نظر قرار دهد.

بنابراین دانشجو نباید - پیش از اشتغال به علوم مقدماتی و زمینه سازها - وارد فراگیری علومی گردد كه این علوم ، نتایج و بازده آن علوم مقدماتی است . او نباید قبل از آگاهی لازم و متقن نسبت به آراء و نظریات مورد اتفاق دانشمندان در مسائل عقلی و نقلی مربوط به اعتقادات ، وارد تحقیق در اختلافات دانشمندان در آن مسائل گردد. (یعنی دانشجو - قبل از آنكه از لحاظ علمی پختگی پیدا كند - نباید وارد بحث در مناقشات دانشمندان در مسائل اعتقادی شود)؛ زیرا ورود در آراء مختلف دانشمندان و غوررسی آنها (پیش از كسب مهارت و كارآئی علمی و استحكام اعتقادیات )، ذهن دانشجو را سرگشته و حیران ساخته و عقل و اندیشه او را دچار دهشت و بیم و اضطراب می گرداند.

اگر دانشجو تحصیل خود را در یك فن آغاز كرد نباید به فن دیگر روی آورد، مگر آنگاه كه در آن فن ، كتاب و یا كتابهائی را به قدر امكان و با دقت و امعان نظر خوانده و بررسی كرده ، و معلومات استواری در آن بهم رسانده باشد. به همین ترتیب ، او باید در تمام علوم و فنون ، این نكته را در نظر گیرد.

دانشجو باید از جابجا شدن در درس از كتابی به كتاب دیگر و یا از فن و علمی به فن و علم دیگر - بدون دلیل موجه و هدف عقلائی - سخت بپرهیزد؛ زیرا این كار، نمایانگر دلتنگی و دلسردی و نشان دهنده عدم موفقیت دانشجو در تحصیل علم می باشد.

چنانچه اهلیت و آمادگی دانشجو برای تحصیل علم ، محرز گشت و معرفت و شناخت در او استحكام و رسوخ یافت حقا نباید او هیچ فنی و فنون مطلوب و پسندیده و هیچ نوعی از انواع علوم مفید را رها سازد؛ بلكه باید در آن فنون به مطالعه و بررسی عمیق سرگرم گردد، به گونه ای كه بر مقاصد و هدفهای نهائی آن فنون كاملا دست یابد. اگر عمر و زندگانی با او مساعد بود و توفیق الهی شامل حال او گردید و او را برانگیخت و تحركی در او ایجاد كرد، در صدد تبحر و كسب تخصص در آن برآید. و گرنه به ترتیب (الاهم فالاهم ) به فن مهمتر و پرارزش تر روی آورد؛ زیرا علوم و دانشها (ی دینی ) به هم نزدیك هستند، و غالبا میان برخی از آنها نسبت به برخی دیگر، پیوند و خویشاوندی وجود دارد.

ولی باید دانست كه عمر آدمی برای تحصیل و غوررسی همه علوم و دانشها ظرفیت كافی ندارد. بنابراین حزم و دوراندیشی ایجاب می كند كه انسان از هر علمی ، گزیده و بهترینش را برگیرد، و تمام قوای خود را صرف فراگرفتن علمی ، نماید كه از لحاظ شرافت و اهمیت و ارزش در راءس همه علوم قرار دارد. و این علم عبارت از دانش و معرفتی است كه بتواند به حال آخرت و معنویت انسان سودمند باشد، علمی كه كمال نفس و تزكیه باطن را در سایه اخلاق و اعمال نیكو بارور می سازد. (و بالاخره آن علم و معرفتی كه انسان ساز است ، برترین علوم و دانشها به شمار می آید). و بطور خلاصه : این علم ، از راه شناخت قرآن كریم ، و معرفت سنت ، و علم مكارم اخلاق ، و امثال آنها به دست می آید كه بازگشت همه علوم به آنها است . (و این معارف می تواند آدمی را به حیثیات و شئون والای بشریش رهنمون گردد). البته انسان نسبت به خود از هر كسی دیگر، بیناتر است . این خداست كه باید از او در توفیق و كامیابی مدد جست .

بخش دوم : آداب و آئین زندگانی شاگرد با استاد و راهبر و پیشوای خود، و وظائف ضروری او در بزرگداشت حرمت وی

مقدمه

الف - بزرگداشت مقام استاد:

از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده است كه امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) فرمود: (یكی از حقوق عالم و دانشمند بر تو، این است كه زیاده از حد، از او پرسش نكنی و دست به دامن او نگردی . اگر بر مجلس عالم و دانشمند وارد شدی و ملاحظه كردی كه گروهی از مردم نزد او به سر می برند بر همه آنها سلام كن ، و سلام و درود ویژه خود را به آن عالم و دانشمند تقدیم نما. و برای نشستن ، جایگاهی را رو به روی او در برابرش انتخاب كن و پشت سر او منشین . با گوشه چشم و چشمك زدن و یا با دست خود و در محضر عالم ، و در حضور او اشاره مكن . و در مقام ستیز و مخالفت با سخن او، پی هم مگو كه فلانی چنین گفت ، فلانی چنان گفت . از طول مصاحبت و همنشینی با عالم و دانشمند، ملول و دلتنگ مشو.

مثل و داستان دانشمند، مثل خرمابن است . باید در انتظار آن به سر بری تا چه هنگامی رطبی از شجره سخنان او بر تو فرو افتد (و شهد آن ، كام ترا شیرین سازد). عالم و دانشمند از نظر اجر و پاداش از روزه دار و سحرخیز و شب زنده دار، و جنگجوی در راه خدا، دارای بهره فزونتری است (318) ).

در حدیث مربوط به (حقوق ) - كه نسبة طولانی و مفصل است ، و از امام سجاد، زین العابدین (علیه السلام ) روایت شده - چنین آمده است : (حق راهبر و مدبر و كارساز زندگانی روحی تو - كه از مجرای علم ، وجودت را تحت مراقبت خویش می گیرد - این است كه از او تجلیل نموده ، و مجلس و محفل او را گرامی داری ، و به سخنان او كاملا گوش فرا دهی . و با چهره ای گشاده بدو روی آوری ، صدایت را - هنگام گفتگو با دیگران در محضر وی ، و یا به هنگام گفتگوی با او - بلند نسازی . اگر كسی از او سؤ ال كرد در پاسخ دادن به آن پیشدستی نكنی ، یعنی بگذار خود او پاسخ آن پرسش را شخصا القاء نماید. و با احدی در محضر او گفتگو نكن ، و از هیچ كس نزد او غیبت ننما یعنی : اگر كسی نزد تو از او به بدی یاد كرد باید در مقام دفاع و حمایت از او برآئی ، و از او عیب پوشی كنی ، و محاسن و خوبیهای او را به دیگران اظهار نمائی . با دشمنانش همنشین نگردی ، و با دوستانش دشمنی نكنی .

اگر به اداء این حقوق نسبت به عالم و دانشمند و استاد خویش ، موفق گردی ، فرشتگان آسمانی در جهت خیر و منافع تو گواهی خواهند داد كه تو آهنگ چنین استاد و دانشمندی را داشته ، و علم و دانش را برای خدا و هدفی الهی از پیشگاه او فراگرفته ای ، به برای مردم (319) . (یعنی قصد تو برخوردار از اخلاص بوده است ).

ب - نكات جالب تربیتی در داستان موسی و خضر (علیهماالسلام ):

خداوند متعال داستانی از موسی (علیه السلام ) در قرآن كریم بازگو فرموده كه او به خضر (علیه السلام ) گفت :

(( (هل اتبعك علی ان تعلمن مما علمت رشدا) )) (320)

آیا مرا رخصت می دهی كه در پی تو آیم تا رهنمودها و عوامل هدایت و واقعیت هائی را كه آموختی ای ، به من تعلیم دهی ؟.

یا آنكه موسی (علیه السلام ) پس از آنكه پاسخ مثبتی از جانب خضر (علیه السلام ) دریافت نكرد به او گفت :

(( (ستجدنی ان شاء الله صابرا و لااعصی لك امرا) )) (321)

مرا به خواست خداوند، خویشتن دار خواهی یافت و نیز سر از فرمان تو نپیچم .

در این دو گفتار كوتاه حضرت موسی (علیه السلام ) گزیده ای از آداب و آئین های شكوهمند به چشم می خورد كه میان یك شاگرد و معلم او اتفاق افتاده بود. و با وجود اینكه می دانیم كه موسی (علیه السلام ) پیامبری عظیم الشاءن ، و دارای جلالت قدر و منزلت ، و یكی از رسولان (اولواالعزم ) پروردگار بوده است ، عظمت شخصیت این چنینی او مانع از آن نبوده است كه آداب و آئین های در خور یك شاگرد نسبت به استاد را در نظر گیرد، و آنرا به كار بندد. اگرچه شاگرد مورد نظر، یعنی موسی (علیه السلام ) به جهاتی دیگر - غیر از مقام شاگردی - از معلم و استاد خویش ، كامل تر و لایق تر بوده است .

اگر بخواهیم تمام آداب و نكات ظریف (تعلیم و تربیت ) و مطالب دقیقی كه در لابلای گفتگوی موسی و خضر (علیهماالسلام ) به چشم می خورد، (و خداوند متعال ، این داستان را به صورت فشرده ای در قرآن كریم بازگو فرموده است )، استقصاء و غوررسی كنیم از حد و مرز موضوع كتاب خود پا فراتر می نهیم . ولی ما نكاتی را بررسی می كنیم كه به جمله اول ارتباط دارد و آن عبارتست از آیه : (( (هل اتبعك علی ان تعلمن مما علمت رشدا) )) . این آیه ، دوازده خصیصه و نكته سودمند تربیتی را به ما ارائه می كند:

1- موسی (علیه السلام ) خویشتن را تابع و پیرو استاد خود معرفی كرده است . این مساءله ایجاب می كند كه مقام و منزلت موسای شاگرد، از مقام استادش خضر (علیه السلام )، فروتر باشد؛ چون قاعدة مقام و مرتبت تابع ، نسبت به متبوع خود، فروتر و پائین تر است .

2- موسی (علیه السلام ) با واژه (هل آیا)، از خضر (علیه السلام ) اجازه و رخصت میطلبد. یعنی آیا اجازه می دهی كه در پی تو آیم . چنین مطلبی نمایانگر مبالغه عظیمی درتواضع می باشد كه باید شاگرد نسبت به استاد خویشمعمول دارد.

3- موسی (علیه السلام ) خود را در برابر معارف و آگاهی های خضر، جاهل و ناآگاه معرفی كرده است ، و در حقیقت با عبارت : (علی ان

تعلمن ) (برای اینكه به من تعلیم دهی )، به ناآگاهی خویش و مقام والا و ارجمنداستادش ، اقرار و اعتراف نموده است . 4- موسی (علیه السلام ) (با چنین تعبیر) به عظمتنعمتی كه از راه تعلیم عائد او گشته ، اقرار كرده است ؛ زیرا او از خضر درخواست نمودكه همانگونه با او رفتار كند كه خداوند متعال با خود او رفتار كرده است ، و در حقیقت درطی تعبیر (مما علمت رشدا) به خضر گفت : شایسته است كه احسان تو، به من ، بهگونه احسان خداوند نسبت به خودت باشد. (یعنی خداوندمتعال از طریق تعلیم ، بر تو منت نهاد و به تو احسان فرمود؛ تو نیز همان منت و احسانرا درباره من معمول دار و به من تعلیم ده ). به همین جهت است كه گفته اند: (من بندهكسی هستم كه علم و دانش را از او اخذ نمودم . اگر كسی مساءله ای را به شخصی بیاموزدزمام اختیار او را به كف گرفته و مالك او می گردد) (322) .

5 - معنی متابعت و پیروی كردن از شخص دیگر، این است كه تابع ، همانند اعمال و رفتار متبوع ، رفتار خویش را تنظیم نماید. البته از آن جهت كه چون متبوع او چنین كرد؛ زیرا هیچ ملاك دیگری نمی تواند جز انجام دستور متبوع ، معیار تبعیت باشد. این نكته به ما می فهماند كه شاگرد و دانشجو باید در نخستین گام خود در راه تحصیل ، این خصیصه و وظیفه را بكار دارد كه همواره در برابر گفتار و رفتار استاد، تسلیم بوده و با او نستیزد.

6- لزوم عمل به قوانین و راه و رسم متابعت - كه در این آیه به چشم می خورد - به هیچ قید و شرطی مقید نیست ؛ بلكه لزوم عمل به آداب و آئین های متابعت ، به صورت مطلق یعنی به گونه ای كه به هیچ قید و بندی مقید نشده است ، نشان دهنده لزوم بكار داشتن منتهای تواضع شاگرد نسبت به معلم و استاد می باشد.

7- در آیه مذكور (در مورد وظیفه شاگرد نسبت به معلم )، این جهات به ترتیب گوشزد شده است : پیروی ، تعلیم ، خدمت ، و تعلم و دانش جوئی (یعنی در این آیه ، نظم و ترتیبی راجع به نكاتی چند به چشم می خورد كه بسیار جالب می باشد؛ به این معنی كه باید شاگرد در گام نخست ، تابع و پیرو معلم بوده ، و سپس ‍ معلم ، او را تعلیم داده ، و در سومین مرحله ، خویشتن را در خدمت به استاد قرار دهد تا سرانجام در نهائی ترین مرحله ، از علم و دانش او برخوردار گردد و به علم آموزی نزد وی بپردازد).

8 - معنی و منظور جمله (هل اتبعك علی ان تعلمن ) این است كه من بر اساس این متابعت - جز آموختن علم - هدف دیگری ندارم . گویا موسی (علیه السلام ) به خضر (علیه السلام ) چنین گفته باشد: من از رهگذر متابعت از تو، خواستار مال و جاه و مقام نیستم . (و همین موضوع به ما هشدار می دهد كه دانشجو نباید در همرهی و همدمی با استاد - جز علم و دانش - پویای هدفهای دیگری باشد).

9- جمله (مما علمت ) اشاره به بخشی از معلومات خضر است كه آن را خداوند متعال به وی آموخته بود، و در حقیقت موسی (علیه السلام ) می خواهد به خضر بگوید: من جویای برابری و هماوردی با تو در علم نیستم ، و نمی خواهم همه آنچه را كه از خدا آموخته ای فراگیرم ؛ بلكه می خواهم به بخشی از معلومات تو دست یابم ؛ زیرا تو برای همیشه از من ، فزونمایه تر و گرانقدرتر می باشی . (یعنی همیشه مقام و منزلت استاد نسبت به شاگردش - هر چند آن شاگرد عظیم القدر باشد - به مراتب ، برتر و والاتر است ).

10- و نیز همین جمله (مما علمت )، نمایانگر اعتراف موسی است به این كه خداوند متعال ، علم را در اختیار خضر (و همه افراد بشر) قرار داده است ، و از آن چنین استفاده می شود كه باید علم و دانش و معلم و استاد را ارج نهاده و قدرت منزلت او را والا برشمرد (و معلم بودن یكی از سمت های الهی است ؛ چون بشر علم را از خدا فراگرفته است ).

11- كلمه (رشدا) حاكی از آنست كه موسی از خضر، درخواست ارشاد و راهنمائی كرده است به گونه ای كه اگر موسی از بركات ارشاد خضر بهره مند نمی گردید، سرگشته و گمراه می شد. همین نكته به ما می فهماند كه موسای شاگرد به مساءله شدت نیاز خود به علم آموختن و تذلل و فروهشتن مقام خویش و شكسته نفسی جالب توجه در برابر خضر، و نیز احتیاج آشكار و علنی خویش به علم و آگاهی استاد، اعتراف نموده است .

12- در حدیث آمده است كه خضر (علیه السلام )، نخست می دانست موسی (علیه السلام ) پیامبری از بنی اسرائیل می باشد، و او صاحب كتاب (توراة )، و كسی است كه خداوند، - بی واسطه - با او هم سخن شد. (و لذا از او به عنوان (كلیم الله ) یاد می كنند) و او را به وسیله معجزات و كرامات ، ویژگی داد. معهذا موسی (علیه السلام ) با وجود چنین مناصب و مدارج رفیع ، با تواضع شگرفی - كه عظیم ترین مدارج فروتنی را نمایانگر است - در برابر استادش ، موضع گیری كرده است .

از نكته مذكور، نتیجه می گیریم كه خضر در مقام استادی از لحاظ لیاقت و شایستگی ، مقام و منزلتش از موسای شاگرد، رفیع تر می باشد؛ زیرا اگر كسی دارای احاطه علمی فزونتری باشد، قهرا آگاهی او به محتوی و هدفهای علوم و دانش ها - كه عبارت از همان سعادت و نیكبختی و سرور و شادمانی و لذت و كامیابی است - بیشتر و فزونتر خواهد بود. لذا حس كنجكاوی و كنكاش او در وصول به چنین سعادت و لذت ، تقویت شده ، و قهرا تجلیل و بزرگداشت او اهل علم ، از كمال بیشتری برخوردار خواهد بود.

ج - چند نكته تربیتی دیگر در سخنان خضر:

با وجود اینكه خضر از چنان معرفت و آگاهی و مزیت نسبت به موسی و نبوت او بهره مند بود، و نیز موسی با چنان ادب و تواضع شگرفی در برابر خضر، موضع گرفت ، معهذا خضر با جوابی عالی و گفتاری نسبة خشونت آمیز - كه حاكی از شكوهمندی خضر و گسترش شعاع قدرت او، و بیانگر عدم رعایت نزاكت نسبت به موسی بود - به تواضع و فروتنی وی پاسخ می گوید، و بلكه موسی را به ناتوانی و ناشكیبائی توصیف می نماید و می گوید:

(( (انك لن تستطیع معی صبرا) )) (323)

موسی ! تو هرگز توانائی خویشتن داری با مرا نداری .

این گفتار كوتاه خضر (علیه السلام ) نیز حامل نكات سودمند فراوانی است ؛ از آنجهت كه ضرورت اظهار ادب به معلم ، و عزیز شمردن و ارج نهادن علم و بزرگداشت مقام دانش را به وجهی نمایان می سازد كه انسان را وادار به تاءسی و سرمشق گرفتن از سخنان خضر می نماید. اگرچه این موضوع ارتباط وثیقی با موضوع بحث ما ندارد؛ ولی ما پاره ای از این نكات را به مناسبت بحث ، یاد می كنیم ، نكاتی كه با كلیات و اساس كتاب ما بی ارتباط نیست و با آن بیگانگی ندارد.

این نكات به ترتیب عبارتند از:

الف - خضر، موسی را به ناشكیبائی در امر علم آموختن توصیف می كند. لازمه چنین توصیفی آن است كه مقام موسای غیر صابر و منزلت او در برابر افرادی صابر و خویشتن دار - همچون خضر - پائین تر می باشد، افراد شكیبائی كه خداوند متعال به آن ها وعده كرامت داده و آن ها را به درود و رحمت و هدایت بشارت داده است (324) .

ب - خضر با چنین تعبیری كه استطاعت و توانائی موسی را بر صبر و خویشتن داری در برابر خود نفی كرده است ، ایجاب می كند كه موسی به سعی و كوشش ‍ در صبر و خویشتن داری - همزمان با صبر خضر - چشم طمع و امید ندوزد، و در صدد تحصیل اسباب چنین صبر و خویشتن داری - كه غالبا برای بشر، مقدور و ممكن نیست - برنیاید. آنچه كه مناسب با شاءن استاد است این است كه شاگرد به صبر و شكیبائی توصیه و سفارش كند، نه آنكه عجز و ناتوانی او بر صبر را به وی اعلام نماید.

ج - در این آیه - با حرف (لن هرگز)، قدرت و توانائی بر صبر و خویشتن داری ،از موسی سلب شده است . و طبق نظر اجتماعی از محققان و مفسران - از جمله : زمخشری - اینحرف ، یعنی (لن )، نفی ابد را اعلام می كند (كه موسی هرگز و برای هیچ زمانیتوان صبر و خویشتن داری در كنار خضر را دارا نبوده است ). چنین تعبیری موجب یاءس ونومیدی و محرومیت موسی از صبر و خویشتن داری در برابراعمال خضر می شد؛ چون این تعبیر و گزارش و پیش بینی ، به وسیله معلم و مقتدایراستین موسی ، یعنی خضر، گزارش و ابراز شده بود.

د - اینگونه تعبیر: (انك لن تستطیع ...) كه با حرف (ان ) آغاز و تاءكید شده است - آنهم در طی جمله اسمیه ، و نیز نفی استطاعت به وسیله حرف (لن )، نمایانگر اعلام منتهای عجز و ناتوانی و تضعیف طرف یعنی موسی در صبر و خویشتن داری است .

ه‍- در همین تعبیر به این موضوع اشاره شده است كه ای موسی ! اگر پیش خود و با مطالعه خویشتن ، چنین می پنداری كه فردی صابر و خویشتن دار می باشی باید بدانی - كه به گاه بودن تو در كنار من - از حال خود، چنانكه باید و شاید، اطلاع نداری ؛ زیرا تاكنون با من ، مصاحب و همراه نشده ای (تا شعاع قدرت خویش را در صبر، بیازمائی و ظرفیت خود را بازیابی ). صبری كه من از تو نفی می كنم ، و به تو اعلام می نمایم كه واجد آن نیستی ، صبر با من است . (و الا در صابر بودن تو - آنگاه كه با من همراه نباشی - تردیدی ندارم ). من به این حقیقت یعنی به عدم توانائی تو بر صبر با من ، اطلاع بیشتری دارم ؛ چون نسبت به مقدار خواسته های علمی و نیز جهل و بی اطلاعی تو درباره آنها، كاملا واقفم .

و - در این تعبیر، هشداری وجود دارد كه انسان را متوجه عظمت و شكوه علم و دانش می سازد و نشان می دهد كه باید انسان در برابر عظمت علم ، سر تعظیم فرود آورد. علاوه بر این ، چنین تعبیری به ما می فهماند كه علمی آنچنانی ، به صبر و پایداری شگرفی نیازمند است كه در عهده امكانات توانائی بشرهای عادی نیست ؛ زیرا تردیدی نداریم كه موسای كلیم الله پیامبر (علیه السلام ) از لحاظ مقام و منزلت ، برترین مردم ، و از نظر شخصیت ، بزرگترین فرد، و از لحاظ صبر و خویشتن داری ، نیرومندترین اشخاص بوده ، و از لحاظ كمالات ، بر همه مردم ترجیح داشت ؛ (ولی معهذا تحمل علم و آگاهی های خضر برای موسی ، مقدور نبود).

ز - هشدار دیگری كه در تعبیر مذكور وجود دارد این است كه نباید علم را صرفا در اختیار كسی قرار داد كه از صبری نیرومند و راءیی صحیح و متوازن و جان و روانی مستقیم و معتدل برخوردار است ؛ چون علم عبارت از نوری است الهی كه شایسته نیست آنرا در هر جائی و در اختیار هر كسی - بدون قید و شرط و هر طور كه پیش آمد - قرار داد. بلكه ناگزیر باید قبل از تعلیم علم ، محل و مورد و فرد را مورد توجه و بررسی و آزمایش قرار داده و قابلیت او را از هر جهت احراز نمود.

ح - هشدار دیگری كه در این تعبیر، نظر ما را به خود جلب می كند این است كه علم باطن و درون - از لحاظ پایه و درجه - نیرومندتر از علم ظاهر می باشد. و چنان علمی - بیش از علم ظاهر - به قوت و استحكام باطن و استواری صبر و خویشتن داری نیاز دارد. به همین جهت موسی - به مقدار استعداد خویش - دارای احاطه ای در علم ظاهر بود. و البته در تحمل این علم ، بسیار قدرتمند بوده است . اما علیرغم چنان احاطه علمی و نیروئی كه موسی از لحاظ علم ظاهر، واجد آن بوده است ، مورد تهدید خضر قرار گرفت ؛ به این معنی كه او را بیمناك ساخت كه برای تحمل علم باطن ، قادر بر صبر و خویشتن داری نیست . لذا او را به خاطر قلت صبر، از تحمل چنان عملی بر حذر ساخت .

منظور خضر از مبالغه در اعلام و اظهار عجز و ناتوانی موسی این بود كه ای موسی ! تحمل علم باطن و سخت كوشی تو در فراگیری آن ، بسی دشوار و ناهموار است . خضر چنین هشداری را در قالب بیان و تعبیری آمیخته با تاءكید، به موسی اعلام كرد.

البته نباید چنین تصور نمود كه مقصود خضر، آن بوده است كه تحمل علم باطن - به طور كلی و به هیچوجه - برای احدی امكان پذیر نیست ؛ (بلكه هدف او، اعلام به دشواری و سختی و گرانبار بودن تحمل علم باطن بوده است ) و گرنه موسی پس از اعلام مذكور، به خضر نمی گفت :

(( (ستجدنی ان شاءالله صابرا) ))

به خواست خداوند، خواهی دید كه من ، فردی صابر و خویشتن دار و با ظرفیت هستم .

در آیات دیگری كه داستان موسی و خضر (علیهماالسلام ) در آن ها به چشم می خورد نكات جالبی درباره آداب و وظائف مربوط به تعلیم و تعلم وجود دارد كه از لحاظ محتوی ، متناسب و همانند نكاتی است كه در مورد آیات یاد شده ، متذكر شدیم . اگر كسی نكات مربوط به این آیات را بررسی كند به نكات دیگری دست می یابد كه در سایر آیات مربوط به داستان موسی و خضر (علیهماالسلام )، وجود دارد كه انسان می تواند با استمداد از رهنمودهای آنها به سایر اهداف خویش دست یابد.

بازگشت به موضوع وظائف شاگرد نسبت به استاد

پس از تمهید این مقدمه ، به مساءله آداب و وظائف ویژه شاگرد نسبت به معلم و استاد بازگشت نموده و بر حسب آنچه كه دانشمندان - با الهام از متون و نصوص دینی - در این زمینه اظهار نموده اند، بحث خود را ادامه می دهیم . این آداب و وظائف شامل چهل امر است :

1- ضرورت كاوش و جستجو از استاد و معلم لایق و شایسته

مهمترین و پرارزش ترین آداب و وظائف معلم و شاگرد درباره استاد، این است كه باید او - پیش از هر چیز - درباره كسی كه سرمایه علمی خویش را از ناحیه او به دست می آورد، و حسن خلق و آداب و آئین های رفتار خود را تحت رهبری او فراهم می كند، مطالعه و بررسی نماید، (یعنی درباره استادش تحقیق كند كه از لحاظ علمی و اخلاقی در چه پایه ای قرار دارد)؛ زیرا اگر ما در نظر گیریم كه استاد می خواهد شاگرد خود را تربیت كند، و آلایشها و خویهای پست ، و ریشه های رذائل اخلاقی را از دل و جان او بزداید و بر كند، و خلقهای نیكو و فضائل اخلاقی را جایگزین آن ها سازد، این كار و كوشش استاد درباره شاگردش ، همانند كار و كوشش زارع و كشاورزی است كه می خواهد خس و خار را از زمین كشاورزی ، ریشه كن ساخته و گیاههای هرز و زیانبخش را از محیط كشاورزی خود از بیخ و بن بر كند تا كشته و زراعت او به خوبی از زمین سر بر آورده و به نحو مطلوبی بروید و رشد و نمو و بركت و فزونی آن ، كامل گردد (و در سایه این كوشش ، به محصولی مرغوب و مطلوب دست یابد).

هر استادی نمی تواند واجد چنین اوصاف و خصوصیاتی باشد. استادانی كه واجد شرائط مذكور باشند شدیدا در اقلیت قرار دارند؛ زیرا استاد واقعی حقا جانشین پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) و نائب رسول خدا است . هر فرد عالم و دانشمندی ، در خور احراز مقام نیابت از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) نیست .

بنابراین ، شاگرد و دانشجو باید استادی را انتخاب كند كه از لحاظ اهلیت و شایستگی در حد كمال بوده و دینداری او محرز، و مراتب شناخت و معرفت او مسلم و به پاكدامنی معروف بوده ، و صیانت نفس او در برابر خواهش های دل ، مشهور باشد و مروت و جوانمردی و مردانگی و احترام او به افكار عمومی ، و انصراف او محرز باشد. و نیز از نظر فن تعلیم به عنوان فردی باكفایت تلقی گردد، و از لحاظ تفهیم مطالب علمی ، از بیانی رسا و ذهنی پویا و شرائط مطلوبی برخوردار باشد.

در بحثهای گذشته پاره ای از اوصاف و خصوصیات یك استاد لایق و شایسته را یاد كردیم . ولی باید با تاءكید خاصی در اینجا یادآور شویم كه : نباید شاگرد، شیفته و فریفته فزونی معلومات و آگاهیهای علمی استاد گردد، آنهم استادی كه از نظر تقوی و دیانت و جهات اخلاقی ، گرفتار نقص و كمبودهای آشكاری می باشد؛ چون زیانبار بودن چنین استادی به اخلاق و دین و آئین شاگرد، به مراتب سخت تر و شدیدتر از تیرگی های جهل و نادانی است ، همان جهل و نادانی كه دانشجو می كوشد هاله تیره آنرا از محیط افكار و اندیشه خویش بسترد. قطعا زیان استادانی این چنین ، از زیان جهل و نادانی شدیدتر است .

یكی از علماء پیشین گفته است : این علم و دانش الهی ، عبارت از همان دین و آئین آسمانی است . دقیق بنگرید كه دین و آئین خود را از چه استادان و معلمانی فرا می گیرید(325) .

راه مناسب و روش ماءنوس در شناختن استاد شایسته ، این است كه دانشجو باید با اساتید معاصر، زیاد به بحث و گفتگو نشسته و مجالست و همنشینی با آنان را ادامه دهد، و هر چه بیشتر آنان را بیازماید و تحقیق كند كه آیا اساتید فن ، استاد مورد نظر او را از لحاظ تعلیم و تدریس تاءیید می كنند، و آیا سمت تعلیم و اخلاق او را می ستایند، و كیفیت بحث و تحقیق او را می پسندند. (و بالاخره باید دانشجو، جهات مذكور را برای انتخاب استاد در نظر گرفته و سپس تحصیلات خود را نزد او آغاز كند).

شاگرد و دانشجو باید از آنگونه اساتیدی بپرهیزد كه معلومات خود را از لابلای كتابها - بدون آن كه آن را نزد اساتید فن بخوانند - فراهم آورده اند؛ چون این احتمال قویا وجود دارد كه چنین استادانی در فهم متون علمی از تحریف و تصحیف و اشتباه و لغزش ، مصون نباشند؛ و در نتیجه ، شاگردان را نیز بلغزانند.

یكی از دانشمندان سلف گفته است : اگر كسی شخصا بینش دینی خود را از بطون متون علمی - و استاد نادیده - فراهم آورد، در حقیقت ، سعی و اهتمام خویش را در تضییع و تباه سازی احكام دینی ، مصروف داشته است (326) .

دانشمند دیگری می گوید: از (صفحیون (327) یا صحفیون ) بر حذر باشید، یعنی از كسانی كه شخصا - و بدون آنكه در محضر استاد بنشینند و از درس او مستفیض گردند - مطالب را از لابلای كتب علمی و نبشتارها، استخراج و استنباط می كنند؛ از اینگونه اساتید دوری گزینید، زیرا تباهكاریها و لغزانندگی آنان از اصلاحات و درستكاری های آنها فزونتر است .

نباید دانشجو، خود را مقید سازد كه نزد استادان معروف و نامور به تحصیل پردازد، و اساتید منزوی و گمنام را از نظر دور دارد؛ زیرا پای بند بودن به استاد مشهور و معروف و عدم توجه به اساتید گمنام ، بازده روح كبر و گردن فرازی شاگرد در برابر علم و دانش می باشد. بلكه باید گفت گرایش به چنین روحیه ای ، عین حماقت و نابخردی است ؛ چون علم و حكمت ، گم گشته هر مؤ من و انسان پای بند به ایمان است ، او علم و حكمت را هر جا بیابد بدان دست می یازد و آنرا بر می گیرد، و وجود آنرا - در هر موردی كه بتوان بر آن دست یافت - غنیمت می شمارد) (328) و طوق منت و احسان هر كسی كه او را در جهت علم و حكمت ، سوق می دهد به گردن می نهد.

چه بسا ممكن است یك استاد خامل و گمنام از چنان لیاقت و شایستگی علمی و اخلاقی برخوردار باشد كه باید برای خیر و بركت علم ، به وی چشم امید دوخت ؛ چون اگر استادی در عین خمول و گمنامی ، لایق و شایسته باشد، سود و بهره او گسترده تر، و تحصیل علم از ناحیه او دارای كمال فزونتری است .

اگر در احوال پیشینیان و پسینیان ، سیر و سیاحتی كنیم و زندگی نامه آنانرا از نظر بگذرانیم به این نتیجه می رسیم كه سودمندترین عوائد علمی صرفا از سوی اساتیدی عائد می گشته است كه از لحاظ تقوی و نصیحت و دلسوزی نسبت به شاگردان ، حظ و نصیب فراوانی را دارا بوده اند.

همچنین اگر آثار علمی و مصنفات آنان را مورد مطالعه قرار دهیم می بینیم كه بهره گیری از اثر علمی یك دانشمند پرهیزكارتر، فزونتر بوده ، و موفقیت و كامیابی دانشجویانی كه سرگرم تحصیل از روی متن چنین آثاری بوده اند، بیشتر و جالب تر می باشد.

این قضیه در مورد دانشمندان فاقد تقوی و عاری از مزایای انسانی ، و نیز در مورد آثار علمی آنان ، نتیجه معكوسی را عاید دانشجویان می گرداند. (یعنی دانشجویانی كه نزد استادان عاری از تقوی درس می خوانند و یا در تحصیل و درس خود، از آثار علمی آنان استفاده می كنند، خیر و بركتی در كوشش آنها به چشم نمی خورد؛ بلكه در تحصیلات خود با ناكامی و عدم موفقیت مواجه می گردند).

2- باید استاد را به عنوان پدر واقعی و روحانی تلقی كرد

دانشجو باید بر این اساس بیندیشد كه استاد و معلم او، پدر واقعی و روحانی وی ، (و خود او به منزله فرزند روحانی او است ). پدر (و فرزند) روحانی از پدر (و فرزند) جسمانی ، با ارزش تر و ارجمندتراند.

بنابراین باید دانشجو در اداء حق ابوت و وفاء به حقوق تربیت استاد - علاوه بر رعایت ادب در حق او بدانگونه ای كه قبلا یاد كردیم - به شدت ، ساعی و كوشا باشد. و بیش از دیگران به او احترام گذارد.

از اسكندر پرسیدند: برای چه به معلم و استاد خود بیش از پدرت ارج می نهی ؟ در پاسخ گفت : معلم ، منشاء و سبب زندگانی جاوید و پایدار من است . ولی پدر من ، مجرای وجود زودگذر و ناپایدار من می باشد. علاوه بر این پدرها معمولا - همزمان با اعمال غریزه جنسی با مادر - از تولید نسل و ایجاد فرزند و كمال او، غافل اند و در این جهت ، فاقد قصد و اراده می باشند؛ بلكه قصد و اراده آنها متوجه لذت گیری و كامیابی از این غریزه است كه از این رهگذر - ناخودآگاه - فرزندی به ثمر می رسد. بر فرض هم اگر پدر - در حین زناشوئی - اراده تولید نسل و یا كمال آن را داشته باشد، ارزش اراده مقرون با عمل ، از اراده عاری از عمل ، بیشتر است .(یعنی اگر هدف پدر - قبل از شروع به عمل زناشوئی - مساءله تولید نسل و یا كمال او باشد، همزمان با عمل زناشوئی ، از چنین اراده ای غافل می باشد).

اما یگانه هدف و اراده معلم در تربیت شاگرد و فرزند روحانی ، تكمیل وجود او است . آری او می كوشد تا شاگرد را به كمال لایق خود نائل گرداند.

اصل وجود و هستی هر موجودی نمی تواند به آن ، ارزشی اعطاء كند مگر آنگاه كه وجود را با عدم و نیستی بسنجیم . و الا خود وجود (فی نفسه ) نمی تواند شرافت و ارزش موجود را ارائه دهد؛ زیرا اینگونه وجود و هستی بسیط و ساده ، برای پست ترین موجودات مانند كرمها و حشرات گندبو و خیزدوك ها نیز فراهم آمده است .

شرافت و ارزش هر وجود به كمال آن مربوط است . علت كمال وجود شاگرد، شخص معلم و استاد او می باشد (نه پدر او كه باید او را صرفا مجرای وجود ساده و بسیط وی دانست ).

گویند: سید رضی (قدس الله روحه )، شخصیتی بزرگوار و بلند همت و دارای مناعت طبع بوده ، و از هیچ كسی ، منت و احسانی (آزرم آفرین ) را نمی پذیرفت . وی داستان های شگفت آوری با خلیفه عباسی (و دولتمردان وقت ) دارد كه همگی آنها نمودار شخصیت والا و منزلت برجسته انسانی این مرد بزرگوار است . از آن جمله به خاطر نوزادی كه خداوند به سید موهبت فرمود، صله و هدیه (كه فخرالملك وزیر) برای او فرستاد (نپذیرفت (329) ). امثال اینگونه داستان ها را به مقدار فراوان درباره سید رضی یاد كرده اند.

از آن جمله می گویند: یكی از اساتید وی ، روزی به او گفت : به من چنین گزارش شده است كه خانه تو كوچك و تنگ و محدود است ، و گنجایش كافی ندارد، و در خور شاءن و مقام تو نیست ؟ من خانه ای وسیع و بزرگ دارم كه در خور شئون تو می باشد، و آنرا به تو اهداء می كنم ، و تو زندگانی خود را بدانجا منتقل كن . سید رضی از قبول هدیه استاد، سر باز زد. ولی استاد اصرار ورزید و سخن خود را تكرار كرد. سید رضی گفت : استاد عزیز! من تاكنون هرگز احسان و منت پدرم را با دیده قبول نپذیرفتم ، با وجود داشتن چنین حالت روحی ، چگونه می توانم احسان دیگران را قبول كنم ؟ استاد به او گفت : حق من نسبت به تو از حق پدرت بر تو، عظیم تر و مهم تر است ؛ زیرا من پدر روحانی تو هستم ؛ ولی پدر تو، پدر تن و جسد و جسم تو است . سید رضی در برابر چنین استدلال قوی ، تسلیم بودن خود را اظهار كرده و هدیه استاد را پذیرفت .

بر اساس همین نكته اساسی است كه یكی از فضلاء برجسته می گوید:

(( من علم العلم كان خیر اب



ذاك ابوالروح لا ابوالنطف ))



آنكه علم و دانش را به دیگران می آموزد، بهترین پدر انسان به شمار می آید؛ چون او پدر روحانی و مجرای كمال جان و روان انسان است ، او پدر نطفه نیست (كه ساختمان جسمانی و هستی تن و بدن و اندام ناپایدار آدمی را بپردازد. بلكه او، روح و روان انسانی را ولادتی نو و تازه و جاوید می بخشد).

3- استاد را باید به عنوان پزشك معالج جان و روان برشمرد

شاگرد و دانشجو باید با این اعتقاد به خویشتن بنگرد كه او فردی مبتلا به بیماری نفسانی است ؛ زیرا مرض و بیماری عبارت از انحراف جسم از مجرای طبیعی است . شخصیت آدمی فطرة بر اساس سلامت روان ، و علم و بینش ، سرشته و استوار شده است . علت انحراف روح و روان انسان از مجرای طبیعی و عامل گرایش او از مسیر علم و دانش و دین ، عبارت از غلبه و تسلط و عدم تعادل اخلاط (330) و مزاج قوای بدنی است .

باید دانشجو معتقد باشد كه استاد، پزشك درمان بخش بیماری او است ؛ زیرا او سعی می كند روح و روان شاگرد را به مجرای طبیعی آن بازگرداند. به همین جهت به هیچوجه ، شایسته نیست كه از فرمان و اشاره او سرپیچی كند. مثلا اگر به دانشجو گفت : فلان كتاب را بخوان ، و درس و مطالعه خود را به همین مقدار، محدود ساز و بدان قناعت كن . اگر دانشجو از این فرمان استاد، سر باز زند، به منزله بیماری است كه با پزشك معالج خود در طرز درمان خویش به جدال و مخالفت برمی خیزد و او را تخطئه می كند. (بدیهی است كه چنین بیماری هرگز درمان نخواهد شد).

در حكم و امثال آمده است :

(( (مراجعة المریض طبیبه ، یوجب تعذیبه ) ))

رفت و بازگشت و درگیری و مخالفت بیمار با پزشك خود، موجب شكنجه و آزار و زیان به خود او می گردد.

چنانكه بر هر بیماری لازم است كه از تناول ماءكولات آزاردهنده و زیان بخش ، و غذاهائی كه اثر دارو را خنثی و تباه می سازد - چه در حضور پزشك و چه در غیاب او - خودداری كند، همچنین بر شاگرد و دانشجو لازم است كه خویشتن را از پلیدی های روحی و معنوی - كه هدف نهائی و منتهای همت معلم ، پرهیز دادن و نهی شاگردش از آنها است - خویشتن را حفظ و صیانت كند. این پلیدیها و آلایش های روحی عبارتند از: كینه ، حسد، خشم ، آزمندی ، حرص ، كبر، غرور و امثال آنها از صفاتی كه از رذائل اخلاقی به شمار می آیند. دانشجو باید ماده این بیماری را از بیخ و بن بركند تا از راهنمائی های معلم و پزشك روحی خویش سودمند گردد.

4- ارج نهادن به استاد و تجلیل از مقام علم و دانش

شاگرد و دانشجو باید با دیده تكریم و احترام به استاد خویش بنگرد، و از عیوب او چشم پوشی كند. (یعنی با دل و زبانش از او خرده گیری نكند)؛ زیرا اگر شاگرد با چنین دیدگاهی احترام آمیز به استاد خود بنگرد می تواند به بهره گیری از استاد و نفوذ و ثبات بیان و گفتار او در ذهنش كمك نماید.

یكی از علماء سلف - آنگاه كه روانه جلسه درس و محضر استاد می شد - مقداری صدقه به فقیر می داد و می گفت : خدایا عیب معلم و استادم را از نظرم مخفی نگاهدار و بركات علم و دانش او را از من برنگیر(331) .

دانشمند دیگری می گوید: به خاطر هیبت و ابهت استاد و احترام به او برگ های كتاب را با آهستگی و ظرافت خاصی ، تورق می كردم تا صدای فروافتادن و خش خش آنها را به گوش استاد نرسد، و او را نیازارد(332) .

دیگری (333) می گوید: سوگند به خداوند - به خاطر هیبت استادم : (شافعی ) - جراءت و جسارت آنرا نداشتم كه در برابر نگاه دیدگان او آب بیاشامم .

حمدان اصفهانی گوید: در حضور (شریك ) (334) و مجلس درس او بودم ، ناگاه یكی از فرزندان خلیفه عباسی ، یعنی فرزند (مهدی ) وادار شد و به دیوار تكیه داد، و سؤ ال و پرسشی را درباره یكی از احادیث با شریك در میان گذاشت . ولی شریك به او توجهی نكرد و چهره اش را به سوی ما برگرداند. فرزند سؤ ال خود را دوباره تكرار كرد، ولی باز هم شریك بدینسان بی اعتنائی كرد. فرزند خلیفه خطاب به شریك گفت : آیا نسبت به فرزندان خلفاء، تحقیر و توهین را روا می داری ؟ شریك گفت : نه ، ولی علم و دانش در پیشگاه خداوند، شكوهمندتر و برتر از آنست كه من (به دلخواه دیگران )، آنرا ضایع و تباه سازم . فرزند خلیفه جلو آمد و زانو بر زمین نهاد و در برابر شریك نشست . شریك به او گفت كه باید بدینسان جویای علم گردید، (و دانش را با تواضع و فروتنی خوش آیندی از استاد درخواست نمائی ).

5 - تواضع و فروتنی در برابر استاد

باید دانشجو - فزون تر از آن مقداری كه ماءمور به تواضع و فروتنی نسبت به علماء و دانشمندان ، و دیگر اصناف مردم است - در برابر استاد خود، متواضع و فروتن باشد. او باید در برابر مقام علم و دانش نیز اظهار خاكساری كند تا در سایه این فروتنی و خاكساری ، به علم و معرفت دست یابد. باید او بداند كه اظهار ذلت و خاكساری در برابر استاد، نوعی عزت و سرفرازی است . خضوع شاگرد در برابر استاد، افتخاری است برای او، و تواضعش موجب رفعت و بلندپایگی او می گردد. حفظ حریم استاد و بزرگداشت مقام او، پاداش آفرین است . اگر شاگرد در خدمت به استاد، دامن به كمر زند، به شرف و بزرگواری خویش مدد می كند. رسول اكرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (دانش را بیاموزید، و به خاطر آن ، آرامش و متانت و وقار را فراگیرید، و در برابر كسی كه دانش را از او می آموزید فروتنی و خاكساری كنید).(335) و نیز پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (اگر كسی به شخصی مساءله ای را بیاموزد، زمام اختیار و مالكیت او را به دست می آورد. عرض كردند حتی آیا او می تواند همانند برده ، او را به فروش رساند، و یا از رهگذر او خریداری به عمل آورد؟ فرمود: نه ؛ لكن می تواند به او امر و نهی كند).(336)

یكی از دانشمندان ، در لزوم تذلل و اظهار خاكساری شاگرد در برابر معلم و استاد، بیت زیر را انشاء كرده است :

(( اهین لهم نفسی لكی یكرمونها



و لن تكرم النفس التی لاتهینها )) (337)



من شخصیت و منزلت خویش را در برابر دانشمندان و استادان ، فروهشته و خوار می سازم تا مورد احترام آنها قرار گرفته و از وجود آن ها بهره مند گردم . و هرگز نمی تواند نفسی كه آن را در برابر علماء، خاكسار و فروهشته نسازی - مورد احترام و تكریم قرار گرفته و كامیاب گردد.

6- لزوم ترجیح راءی و نظریه استاد بر راءی و نظریه خود

دانشجو نباید راءی و نظریه استاد را مردود ساخته و با او با چهره و رفتار و گفتاری آمرانه مواجه گردد. او نباید بر خلاف نظریه استاد، اشاره كند. باید چنین بیندیشد كه استاد او حق و صواب را بهتر از او می شناسد. بلكه او باید در تمام امور زندگی ، مطیع و منقاد استاد بوده و زمام تمام شئون حیاتی خود را كاملا در اختیار او قرار دهد، و در برابر اندرز و نصیحت او مطیع بوده و در هر حال ، جویای رضا و خوشنودی او باشد. اگرچه راءی و نظر او با راءی و نظر استاد، در این زمینه ها تفاوت داشته و روش استاد، دلخواه او نباشد.

با راءی و نظر استاد به مسابقه نپردازد، و پیش از راءی او نظریه ای را انتخاب نكند، و با او در تمام شئون زندگی خویش مشورت نموده و به دستور او گردن نهد. قلبا و لسانا از نظریه و تدبیر استاد پا فراتر نگذارد.

یكی از فضلاء می گوید: (اشتباه و لغزش نمائی عمل و گفتار یك مرشد و راهبر، نافع تر و سودمندتر از گفتار و عمل حق یك مسترشد و ره جو است كه حق و صواب را با نظر شخصی خویش می شناسد، و آن را ارزیابی می كند، و با عالم و معلم به مشورت نمی پردازد).(338)

در داستان موسی و خضر (علیهماالسلام ) نكته بیدارگری در این زمینه دیده می شود، (به این معنی كه موسی (علیه السلام ) رفتار خضر (علیه السلام ) را اشتباه آمیز می پنداشت ؛ در حالی كه رفتار به ظاهر لغزنده و اشتباه آمیز خضر (علیه السلام )، هماهنگ با واقعیت غیرقابل گریز، و صد در صد مطابق با حق بوده است ؛ چون موسی (علیه السلام ) فكر می كرد كه خضر (علیه السلام ) اشتباه می كند، و تصور می نمود كه راءی و نظر خود او بر حق است ).

دانشمندی فاضل ، از یكی از اساتید خود نقل كرده است كه برای استاد خویش ، خواب و رؤ یائی را بازگو می كردم ، و به او گفتم برای چه ؟!. پس از نقل این رؤ یا، استاد حدود یك ماه از من فاصله گرفت و با من سخن نمی گفت ، و اظهار داشت : كه اگر تو قلبا مطالبه دلیل و انتقاد و عیبجوئی از مرا روا نمی دانستی و سخن و گفتار مرا در باطن خویش ، شایسته انكار و مؤ اخذه تلقی نمی كردی ، چنین سخنی در عالم رؤ یا بر زبانت جریان نمی یافت و از من انتقاد نمی نمودی .

واقعیت امر نیز همین نكته را تاءیید می كند؛ زیرا غالبا حالاتی كه در عالم خواب برای انسان اتفاق می افتد نمودار همان حالتی است كه در عالم بیداری بر دلش ‍ چیره گشته است ، و آنچه كه انسان در عالم رؤ یا مشاهده می كند به ندرت با آنچه كه در عالم بیداری بر قلب آدمی می گذرد متفاوت می باشد.

7- باید از استاد به احترام یاد كرد

باید خطاب و جواب دانشجو به استاد، و گفتار او درباره وی - چه در حضور و چه درغیاب او - تواءم با تجلیل و تكریم باشد. او را با تاء خطاب مثلا: (قلت تو گفتی )و یا كاف خطاب مثلا: (انك = تو)، مخاطب قرار ندهد، و از راه دور، او را صدا نزند؛بلكه باید بگوید: (یا سیدی = آقا و سرور من ) و (استاد) وامثال آن (كه حاكی از تبجیل و تجلیل استاد است ).

واژه هائی كه به وسیله آن ها، استاد را مورد خطاب قرار می دهد باید به صورت ساختمان و صیغه جمع باشد. مثلا به او بگوید: در این باره چه می گوئید؟ راءی و نظریه شما در این باره چیست ؟ شما گفتید، خدا هم از شما راضی باشد؛ خدا از شما بپرهیزد. خدا شما را بیامرزاد.

آنگاه كه شاگرد نام استاد را در غیاب او به زبان می آورد باید همراه با عناوینی باشد كه نمایانگر تكریم و حفظ حرمت او است ، مثلا بگوید: آقای ... یا بگوید: استاد ... یا استاد ما ... یا شیخ الاسلام چنین گفت . و بالاخره با امثال اینگونه تعابیر احترام آمیز، از استاد خود در غیاب او یاد كند.

8 - حق شناسی از استاد و سرمشق گفتن از او

باید دانشجو حرمت استاد را از دیدگاه خویش مهم تلقی نموده ، و او را راهبر و مقتدای خود بداند و راه و رسم و رهنمودهای او را در غیاب او و پس از مرگش پاسداری و رعایت كرده و از آن پیروی كند. آری ، شاگرد نباید از دعای به استاد در طول حیات و زندگانی خود غافل بماند. و اگر كسی در غیاب او، از وی به بدی یاد كرد در صدد رد آن برآمده ، از او دفاع نماید، و باید در مقام دفاع از او - بیش از آن مقداری كه وظیفه شرعی او در مورد دیگران ایجاب می كند - به خاطر غیبت از استادش اظهار خشم و تنفر نماید. اگر امكان اظهار خشم و تنفر برای او وجود نداشت ، باید از آن مجلس برخیزد و با ترك گفتن آن ، (مراتب تنفر از غیبت از استاد خویش را اعلام نماید و) آن مجلس را رها كند.

دانشجو باید - به حكم وظیفه شاگردی - فرزندان و خویشاوندان و نزدیكان و دوستان و علاقه مندان استادش را چه در حال حیات و چه پس از مرگ او، تحت رعایت و مراقبت خویش قرار دهد، و خود را متعهد سازد كه پس از مرگش (او را فراموش نكند)، و بر سر گور و مزار او آید، و برای او از خداوند متعال طلب مغفرت نماید. و بطور كلی از اعمال محبت نسبت به او دریغ نورزد (و به خاطر مزید حسنات استاد و رفع بلیات دنیوی و اخروی از او)، به تهیدستان صدقه دهد، و از راه و رسم زندگی استاد از نظر راستی و درستی - در تعیین جهت و مسیر زندگانی خویش - پیروی كند، و در كیفیت دینداری و علم و دانش ، رسم و عادت او را پیشه خود سازد، و حركات و سكنات او را در اعمال عبادی و رفتار عادی ، سرمشق خویش قرار دهد، و خویش را به آداب و آئین های استاد بیاراید.

به همین جهت نخستین و مهمترین وظیفه شاگرد - همانطور كه قبلا یادآور شدیم - این است كه در جستجوی معلم و استاد شایسته ای برآید كه اقتداء و پیروی از او صحیح و سزاوار باشد.

اگر شاگرد بتواند بهتر از استاد و فزونتر از او، صفات و خصوصیات مطلوب و موجود در استاد را در خویشتن به وجود آورد، مسلما باید چنان كند. وگرنه باید به تاءسی از او اكتفاء كند؛ چون از رهگذر آن ، آثار مصاحبت و همنشینی او با استاد، در او به ثمر رسیده و بروز خواهد كرد.

9- سپاسگزاری از ارشاد و هشدارهای استاد

باید شاگرد از استاد - به خاطر اینكه او را به اموری موفق ساخته است كه دارای فضیلت است - تشكر نماید، باید از او سپاسگزاری كند كه - به خاطر مشاهده كمبودها و نقائص ، و كارهائی كه نقص و عیب به شمار می روند و عارض شدن روح كسالت و تن آسانی و مشاهده قصور و نارسائی های موجود در او و امثال آن ها- وی را مورد توبیخ قرار داده است . و رویهمرفته ، چون هشدار و ممانعت استاد و توبیخ او متضمن ارشاد و راهنمائی هائی است ، و صلاح و نیكبختی او را در پی دارد، باید از چنین هشدارها و توبیخ های معلم و استاد خود، ممنون و متشكر باشد. آری ، باید از او اظهار تشكر نماید (و چنین بیندیشد كه جور استاد از مهر پدر، بهتر و سودمندتر است ، و در برابر این جور و خرده گیریها و توبیخهای توفیق آفرین ، مراتب تشكر و امتنان خود را تقدیم دارد).

دانشجو باید ارشادات استاد را - اگرچه با آمیزه توبیخ و خرده گیری و انتقاد و گزندگی همراه می باشد - از جمله نعمت ها و احسان او برشمارد؛ چراكه استاد بدو توجه و التفاتی داشته ، و به هیچوجه مصالح و منافع او را از نظر خویش دور نمی سازد. اگر دانشجو، راهنمائی های استاد را - ولو آنكه توبیخ آمیز هم باشد - با تشكر و امتنان پاسخ دهد، تمایل و علاقه او را به خود جلب نموده و توجه و اهتمام او را نسبت به مصالح خویش برمی انگیزد.

اگر استاد، شاگرد را به نكات دقیق ادب و نزاكت ، و به مسائل ظریف اخلاقی آگاه سازد، و یا او را به نقائص و كمبودهای اخلاقیش كه از او سرمی زند، هشدار دهد، اگرچه خود قبلا بدآنها آگاه بوده است ، نباید در برابر این ارشادها و هشدارها چنین بگوید كه من از این دقائق و نقائص آگاه بوده ام ، و غفلت من موجب فراموشی این دقائق و بروز كمبودهای اخلاقی شده است . بلكه باید از تذكر و ارشاد و هشدار استاد، و اینكه او را مشمول توجهات و التفات های خویش قرار داده است ، سپاسگزاری كند. اظهار تشكر شاگرد در برابر هشدار و ارشاد استاد، موجب می گردد كه استاد - در صورت نیاز - نصیحت و اندرز خود را درباره او دوباره و سه باره تكرار كند، (یعنی اگر شاگرد، نصایح استاد را با جان و دل قبول كرد، و تنبیه و هشدار او را با آغوش باز پذیرفت ، و مراتب تشكر و امتنان خویش را اظهار كرد، می تواند از نصایح دوباره و سه باره او برخوردار گردد. و گرنه استاد برای نصیحت او احساس رغبتی نمی كند. و در نتیجه به امور زندگانی علمی و اخلاقی چنین شاگرد ناسپاسی ، بی اعتناء و بی تفاوت خواهد گشت ).

چنانچه اگر شاگرد در نقائص و كمبودهای علمی و اخلاقی خویش ، معذور باشد، اگر از دیدگاه استاد، اعلام و اظهار این عذر، بجا و به مورد به نظر رسد، برای اعلام این عذر، هیچگونه اشكال و ایرادی وجود ندارد. و اگر ببیند كه این هشدار و اعلام عذر شاگرد، مقرون به صلاح نیست ، از آن صرفنظر نماید. البته این بی تفاوتی و صرفنظر كردن در صورتی درست است كه عدم اعلام عذر، مستلزم مفسده و نتیجه سوئی نباشد. و الا باید با قاطعیت ، عذر شاگرد مذكور را به شاگردان دیگر اعلام كند.

10- تحمل جور و تندرویهای استاد

باید شاگرد در برابر جور و جفای استاد و تندرویهای اخلاقی او، خویشتن داری و شكیبائی خود را حفظ كند. این حالت روانی و اخلاقی استاد نباید مانع ملازمت و همبستگی شاگرد با او گردد و شاگرد، حسن نیت خود را نسبت به استاد از دست دهد، و نباید در او این عقیده به وجود آید كه استاد او فاقد كمالات علمی و اخلاقی است .

باید شاگرد و دانشجو، اعمال و رفتار به ظاهر ناپسند استاد را با بهترین و دلپسندترین و درست ترین وضع ، توجیه و تاءویل كرده و آنرا به عنوان رفتاری مقرون به صواب تلقی نماید. فقط افراد كم توفیق قادر نیستند گفتار و رفتار استاد را درست و به نحو احسن ، توجیه و تاءویل نمایند. افراد موفق ، همواره كار بزرگان علم و دین را - به خاطر آگاهی های عمیقشان - توجیه می كنند و به عمق اعمال و صحت رفتارشان آگاهند.

اگر شاگرد - از لحاظ اخلاقی - خشم و تندروی از استاد مشاهده نمود باید خود، عذرخواهی را آغاز كند، و از او پوزش بطلبد، و نسبت به آنچه موجب چنین پیش آمدی گشت ، توبه و استغفار نماید، و تقصیر را به خود نسبت دهد، و خویشتن را در این زمینه سزاوار ملامت و سرزنش بداند؛ زیرا اگر شاگرد با چنین گذشتی ، تندرویهای اخلاقی استاد را پاسخ گوید می تواند بیش از پیش ، مهر و مودت استاد را درباره خویش پایدار نگاهداشته و قلب او را بهتر تسخیر نماید. نتیجه چنین عكس العمل خوش آیند شاگرد، این است كه منافع فزونتری را - در امر دین و دنیا و آخرت - به سوی خویشتن جلب می نماید.

یكی از بزرگان سلف گفته است : اگر كسی برای دانش آموختن ، خواری و تلخی صبر و شكیبائی را تحمل نكند بقیه عمر خویش را در وادی كوری و تاریكی و نادانی به سر خواهد برد، ولی اگر تلخی چنین صبری را تحمل نماید فرجام كار او به عزت و سرفرازی دنیا و آخرت منجر می گردد(339) .

در یكی از روایات مشهور - كه از ابن عباس نقل شده - چنین آمده است كه گفت : (من در حال دانش آموختن و در مسیر دانشجوئی ، ذلت و خاكساری در برابر استاد را پیشه خود ساختم تا سرانجام به عنوان یك شخصیت مطلوب جامعه ، سرفرازی یافتم ، و در نتیجه ، طالبان علم به من روی آور شدند(340) ).

یكی از بزرگان می گوید: داستان شاگرد و دانشجوئی كه بر معلم و استاد خود خشم می گیرد، داستان كسی است كه بر استوانه های مسجد خشمگین می گردد(341) .

شخصی به سفیان بن عیینه گفت : گروهی از مردم سرزمین های مختلف به محضر تو روی می آورند و تو بر آنها خشم می گیری . و با این رفتار خود باعث می گردی كه آنان از تو دوری جسته و رهایت سازند. سفیان به این شخص گفت : بنابراین باید آنان نیز مانند تو احمق و نادان باشند كه منافع خویش را به خاطر تندرویهای اخلاقی من ، ترك می گویند(342) .

شاعر نیز می گوید:

(( اصبر لدائك ان جفوت طبیبه



و اصبر لجهلك ان جفوت معلما ))



در صورتی كه نسبت به پزشك خود جفا كنی و از او ببری ، و دستورات او را به كار نبندی ، باید نسبت به درد و بیماری خویش ، صابر باشی و ناگزیر، مریض و بیمار بمانی . اگر با معلم و استاد خود جفاپیشه باشی و از او قطع رابطه كنی و اوامر او را گردن ننهی ، باید بر جهل و نادانی خود صبر كنی و تلخی جهل و نادانی را تحمل نمائی .

درباره علماء سلف و صبر و روابط خوش آیند آنان با استادانشان ، داستان های شگفت انگیز و بهت آوری در تاریخ علم به چشم می خورد كه اگر بر آن شویم تا آنها را در این كتاب بازگو سازیم ، موجب اطناب و اطاله سخن می گردد، و كار به درازا می كشد.

11- باید در انتظار استاد و شرفیابی از محضر او بسر برد

باید شاگرد بكوشد - پیش از حضور استاد - در جلسه درس حاضر گردد، و خود را به چنین پیشتازی ها و مبادرت ها از لحاظ حضور در جلسه درس ، تمرین و عادت دهد، و خویشتن را وادار سازد كه همواره پیش از استاد در جلسه درس حضور بهم رساند.

اگر دانشجو سعی كند كه در كنار خانه استاد به انتظار بنشیند تا او از خانه خویش بیرون آید و همراه او در جلسه درس حضور بهم رساند - در صورتی كه چنین كاری با سهولت ، امكان پذیر باشد - كاری بجا و شایسته تر است . شاگرد باید بكوشد كه حضور او در جلسه درس به تاءخیر نیفتد تا در نتیجه ناگزیر شود كه پس ‍ از حضور استاد، در جلسه حاضر گردد و استاد را در انتظار خود رها كند؛ زیرا اگر - بدون ضرورت قطعی و عذر موجه - استاد را در انتظار آمدن خود قرار دهد و در حضور بهم رساندن ، سهل انگاری كند، مسلما خویشتن را در معرض خشم و نكوهش قرار می دهد. از خدا می خواهیم كه ما را از گزند چنین خشم و نكوهشی حفظ فرماید.

یاقوت در كتاب (معجم (الادباء) ) از هرون بن موسی قیسی قرطبی چنین یاد كرده است كه گفت : با ابی علی قالی ، مخالطت و رفت و آمد داشتیم ، و از محضر او مستفیض می شدیم . در فصل بهاری بود كه روزی در میان راه گرفتار ابر و بارندگی هوا شدیم . وقتی به مجلس ابی علی قالی رسیدیم تمام جامه های من خیس شده بود. در پیرامون مجلس درس ابی علی ، همه بزرگان و افراد برجسته محلی حضور داشتند. ابی علی مرا به نزدیك خود خواند و گفت : ای ابی نصر: كمی درنگ كن و آرام گیر، و از این پیش آمد نگران مباش و افسوس مخور؛ چون این خیسی و رطوبت از میان می رود، و با تبدیل این جامه به جامه دیگر، اثری از رطوبت آن باقی نخواهد ماند.

ابی علی قالی پس از آن گفت : ما با (ابن مجاهد) رفت و آمد و مجالست داشتیم ، یكی از شبها آهنگ محضر او نمودم و عازم خانه او گشتم تا به خدمت او برسم . وقتی به درب و دروازه خروجی - كه به خانه او منتهی می شد - رسیدم و می خواستم از آن بیرون آیم تا به خانه ابن مجاهد بروم ، دیدم درب منزل كاملا بسته و غیرقابل گشودن است و نتوانستم آن را از هم بگشایم . گفتم (سبحان الله ) چرا اینگونه بامدادانم را آغاز كردم . آیا با وجود چنین پیش آمدی به آرزوی خود كه عبارت از تقرب به او است نائل می گردم ؟ ناگهان چشمم به دخمه و راه باریك و مخفی افتاد كه در كنار درب خروجی نظرم را به خود جلب كرده بود. خود را بی محابا میان این دخمه افكندم . وقتی به میانه راه رسیدم دیدم چنان بر من تنگ شده است كه دیگر یارای رفت و بازگشت از آن را ندارم . ناچار خود را به شدت در این دخمه و راه باریك می فشردم و بدان یورش بردم تا راه گریزی از آن پیدا كنم . سرانجام خود را از آن بیرون كشیدم . اما لباس هایم پاره پاره شد و بدنم چنان مجروح گشت كه گوشت های بدنم از هم درید و استخوان هایم بیرون زد. بالاخره خداخواهی و در سایه تفضل الهی از این دخمه رهائی یافتم و موفق شدم با چنین اوضاع و احوالی وارد مجلس و محضر استاد گردم . ابن مجاهد با مشاهده این وضع به من گفت : كجائی و به چه می اندیشی ؟ من جریان واقعه را برای او بازگو كردم ، و او در برابر چنین پیش آمدی ، حماسه زیر را بر من خواند:

(( دببت بالمجد و الساعون قد بلغوا



جهد النفوس و القوا دونه الازرا



و كابدوا المجد حتی قل اكثرهم



و فاز بالمجد من وافی و من صبرا



لاتحسب المجد تمرا انت آكله



لن تبلغ المجد حتی تلعق الصبرا ))



برای رسیدن به مجد و عظمت ، با تحرك و جنبشی آرام به راه افتاده و آهنگ شكوه و بزرگواری نمودی . در حالیكه افراد كوشا در سایه كوشش و دامن به كمر زدن ، توانستند به مجد و عظمت دست یابند.

در راه رسیدن به مجد و بزرگواری ، سختی ها و رنج هائی را متحمل شدند تا آنجا كه كثرت و فزونی طالبان مجد و عظمت رو به نقصان و كاهش نهاد. آری فقط كسانی توانستند شاهد مجد و عظمت را در آغوش بگیرند كه وفاداری و صبر و پایداری را نصب العین خویش قرار داده بودند.

مپندار كه مجد و بزرگواری و شكوه شخصیت علمی ، همچون خرما و رطبی است كه بتوانی به آسانی آن را تناول كنی ، آری تو هرگز این مجد و عظمت را درنمی یابی مگر آنگاه كه طعم صبر و تلخی پایداری را بچشی .

12- رعایت ادب و نزاكت برای ورود به مجلس خصوصی استاد

دانشجو نباید بدون اجازه وارد مجلس خصوصی و غیرعمومی استاد گردد - اعم از آنكه استاد تنها بسر برد، و یا آنكه دیگران نیز در حضور او باشند -. اگر برای ورود به مجلس استاد، كسب اجازه كند و استاد هم متوجه كسب اجازه او باشد؛ ولی در عین حال اجازه ندهد، باید برگردد و برای كسب اجازه مجدد، درخواست خود را تكرار نكند. و اگر در اینكه استاد متوجه كسب اجازه او شده ، احساس شك و تردید نماید می تواند اجازه و درخواست ورود خود را تا سه بار تكرار كند، ولی از سه بار تجاوز ننماید.

اگر برای كسب اجازه ، ناگزیر از كوباندن در و یا حلقه آن باشد، بیش از سه بار این كار را تكرار نكند. و باید از آهسته كوباندن ، شروع كند. یعنی نخست با ناخن ، سپس با سر انگشتان ، و در مرحله سوم ، حلقه در را اندك اندك و آهسته بكوبد. اگر محل جلوس استاد با درب منزل ، فاصله زیادی داشت ابتداء كوباندن شدید درب - تا آن مقدار كه صدای آن به گوش استاد برسد - بلامانع است .

اگر استاد اجازه داد كه وارد جلسه گردد، و او نیز در جمع شاگردان دیگر قرار داشت و خواستند دسته جمعی وارد شوند، شاگردان فاضل تر و سپس شاگردان مسن تر را در ورود و سلام و تحیت بر استاد، مقدم دارند، و سپس به ترتیب ، افراد فاضل تر - مقدم بر دیگران - سلام خود را تقدیم نمایند.

13- آراستن و پیراستن برون ، و آمادگی درون به هنگام ورود بر استاد

شاگرد باید با وضع و هیئتی كامل و طرزی مطلوب ، وارد بر استاد گردد. و در حالی كه دلش از هر گونه خلجان های مشغول كننده ، خالی است و با چهره ای شاداب و قلبی سرشار از نشاط و درونی باز و گشاده ، و با شرح صدر، و ذهنی صاف و پاكیزه ، با استاد روبرو شود، و در محضر او قرار گیرد.

او نباید در حال كسالت و چرت زدن و خشم و گرسنگی و تشنگی و امثال اینگونه عوارض پریشان كننده خاطر، وارد بر محضر استاد شود.

هنگام ورود بر استاد، لازم است نظیف و پاكیزه بوده و نیاز خود را از لحاظ مسواك كردن دندان و پیراستن ناخن و موهای زائد، و برطرف ساختن بوهای نامطبوع و زننده ، برآورده ساخته و بهترین و زیباترین جامه و تن پوش گردد این مسائل را دقیقا رعایت كند؛ زیرا مجلس علم به عنوان مركز و كانونی برای یاد خدا و گردهم آئی افراد برای عبادت و بندگی او به شمار می آید. آراستن و پیراستن ظاهر، و تصفیه باطن و درون از هر گونه شوائب مشغول كننده و پریشانگر، از آداب و آئین هائی است كه باید لزوما به هنگام عبادت و ذكر پروردگار، رعایت شود. (مجلس علم نیز از دیدگاه اسلام به عنوان مكان و محل عبادت محسوب می گردد).

14- آمادگی روحی و ذهنی شاگرد برای درس

آنگاه كه دانشجو به خواندن درس در حضور استاد سرگرم می گردد نباید در حال دل مشغولی و ملال خاطر و ضعف و چرت زدگی و گرسنگی و تشنگی و شتابزدگی و نگرانی و ناآرامی و احساس درد و اضطراب و امثال آن - از حالاتی كه با وجود آن حالات ، تحقیق و كاوش های علمی بر او دشوار می باشد - درس خود را آغاز كند. (باید دانشجو در چنین حالاتی از خواندن درس خودداری نماید؛ چون ممكن است این حالات ، باعث تنفر و گریز او از درس و تحقیق شود). البته اگر استاد از شاگرد بخواهد كه خواندن درس را آغاز كند باید به درخواست استاد - با وجود چنان حالات ، پاسخ مثبت دهد و به خواندن درس مشغول گردد. (در قدیم معمول بود كه شاگرد، درس را بر استاد می خواند، و استاد به طرز خواندن و توضیح و گزارش او گوش فرا می داد). شهید ثانی می گوید: (اگر دانشجو گرفتار حالات مشغول كننده و اضطراب آمیز باشد و استاد به او دستور دهد كه درس را بخواند باید علیرغم وجود این حالات ، امر او را اطاعت كند).

15- عدم ایجاد مزاحمت برای اشتغالات استاد

اگر شاگردی تصمیم گرفت كه در جلسه خصوصی استاد شركت كند و به شركت در آن ، موفق گردد، در صورتی كه ببیند كسی با استاد مشغول گفتگو است و حاضران جلسه ، همزمان با ورود او سكوت كنند، با اینكه ببیند استاد به تنهائی مشغول اقامه نماز و یا تلاوت قرآن است و یا سرگرم ذكر پروردگار متعال و یا مطالعه و تحقیق و نوشتن می باشد، و سپس از این كارها فارغ گشت و با او صحبتی نكرد و یا با او صحبتی كرد؛ ولی از بسط سخن با او خودداری نمود، صرفا بر او سلام كند و به سرعت از نزد او خارج گردد؛ مگر آنگاه كه خود استاد، او را وادار به توقف و درنگ نماید. اگر مقداری توقف كرد نباید آن را طولانی سازد، جز در موردی كه خود استاد به او دستور توقف طولانی دهد.

شاگرد از آن جهت باید این آداب و وظائف را درباره استاد بكار برد تا در شمار كسانی قرار نگیرد كه درباره آن ها گفته اند: اگر كسی شخصی را - كه مشغول ذكر خداوند است - از یاد خداوند منصرف و منعطف سازد، همان لحظه گرفتار خشم پروردگار می گردد.

16- نباید شاگرد مانع استراحت استاد گردد

اگر شاگرد، وارد جایگاه تدریس گردد و مشاهده كند كه هنوز استاد در آنجا حضور بهم نرسانده است ، باید به انتظار استاد بنشیند (و به خاطر تاءخیر استاد، محل درس را ترك نگوید)؛ زیرا هر درسی كه از دست می رود قابل جبران نخواهد بود، و عوض ندارد، یعنی هیچ كاری نمی تواند درس از دست رفته را جبران نماید.

شاگرد نباید شب هنگام و بی موقع ، وارد بر استاد گردد و در منزل او را بكوبد تا او را از خانه بیرون بكشد. اگر فهمید كه استاد در خواب و استراحت بسر می برد باید درنگ كند تا بیدار شود و یا از راهی كه آمده است برگردد و دوباره مراجعه كند. البته اگر شاگرد صبر كند بهتر است . او نباید استاد را از خواب بیدار سازد، و یا به او دستور دهد و یا از وی بخواهد كه بیدار شود.

پیشینیان بدینسان با استادان خود عمل می كردند، چنانكه از ابن عباس روایت شده است كه با استاد خویش (یعنی زید بن ثابت ) همین روش را به كار می برد(343) .

17- وقت تدریس را نباید بر استاد تحمیل نمود

شاگرد نباید در اوقاتی كه قرائت درس ، بر استاد دشوار است و یا معمولا در آن اوقات ، تدریس و اقراء نمی كند از او درخواست قرائت درس خویش نماید و از پیش خود، وقت خاصی را برای او تعیین كند تا در آن وقت برای دیگران تدریس ننماید، اگرچه چنین شاگردی از طرف استاد به عنوان رئیس و سرپرست شاگردان انتخاب شده باشد؛ زیرا در صورتی كه تعیین وقت درس خصوصی خود را بر استاد تحمیل نماید از این رهگذر، حس برتری جوئی و خودخواهی خویش را بر استاد و شاگردان دیگر - و حتی نسبت به علم - اظهار نموده ، و حماقت و نادانی خود را با این عمل جسارت آمیز وانمود می سازد. علاوه بر این امكان دارد كه استاد - به خاطر شرم و حیاء در برابر چنین شاگرد جسور و خودخواه - تحت تاءثیر قرار گرفته و كاری را از دست بدهد، كاری كه ممكن است احیانا نسبت به درس گفتن در چنین وقتی ، مهم تر و پرارزش تر باشد. بنابراین چنین شاگردی را نمی توان شاگرد موفقی به شمار آورد.

اگر خود استاد ابتداء وقت معین و زمان خاصی را پیشنهاد كند، و علت آن نیز عبارت از موانعی است كه به خاطر آن شاگرد نمی تواند، در جمع شاگردان دیگر حضور یابد، و یا از نظر خود استاد، مصالح شخصی چنین شاگردی ایجاب می كند كه مشتركا در جمع دیگران حضور نیابد، در چنین شرائطی - اگر خود استاد راءسا وقت معین یا ساعت ویژه ای را برای تدریس به او اختصاص دهد - هیچ مانعی وجود ندارد.

18- تنظیم كیفیت جلوس شاگرد در محضر استاد

باید شاگرد در محضر استاد، به گونه ای جلوس نماید كه كیفیت نشستن او نمایانگر نزاكت و ادب او باشد: آرام و باوقار و خاضعانه و سربزیر و متواضع و خاشع بنشیند. بهتر است به حالت افتراش جلوس كند یعنی كف دستها را تا سر انگشت بر روی زمین بگستراند و یا هر دو بازوی خود را بر زمین نهد و یا باصطلاح (متوركا) جلوس نماید (به این معنی : طوری دوزانو بنشیند كه پشت پای چپ ، روی كف پای راست قرار بگیرد. این طرز نشستن در نماز نیز مستحب می باشد). بعضی گفته اند: بهتر است با هیئت (اقعاء) جلوس كند. منظور از (اقعاء) این است كه دو پای خویش را بر زمین نهاده بطوری كه بدن او روی كف پاهای او قرار گیرد. او باید مواظب پوشاندن پاهای خود بوده و مراقب فروهشته ساختن جامه و لباس خویش باشد.

(بدیهی است كه این طرز نشستن ها، حاكی از ادب و نزاكت شاگرد می باشد. و در عصر مؤ لف اینگونه جلوس - كه قاعدة بر روی زمین انجام می گرفت - از نظر ارائه ادب و نزاكت ، بسیار مطلوب و پسندیده بوده است . اما در عصر حاضر - كه معمولا شاگردان مدارس و دانشگاهها بر روی نیمكت یا صندلی می نشینند - باید طرز نشستن آنان نمایانگر ادب و نزاكت آنها باشد و حالت جسارت آمیزی را به خود نگیرد. البته هنوز رسم و عادت معمول در زمان مؤ لف ، میان طلاب علوم دینی ، متداول می باشد و باید آنان در مقام تجلیل از محضر علم و عالم ، كیفیت مزبور را در طرز جلوس خود رعایت كنند).

19- تعیین جهت جلوس . شاگرد، كجا و چگونه در جلسه درس قرار گیرد؟

وظیفه ای كه هم اكنون درباره آن گفتگو می كنیم از نوع وظیفه اخلاقی فوق الذكر می باشد كه شاگرد نباید در محضر استاد به دیوار و یا پشتی و یا دارابزین یعنی تخت و یا نیم تخت (344) و امثال آن ها تكیه كند، و یا دستش را روی پشتی و یا دارابزین قرار دهد. پشت و پهلوی خود را به طرف استاد خود نگیرد.

دست خویش را به عنوان تكیه گاه ، پشت سر خود قرار ندهد، و یا دست را در جنب و پهلوی خویش ، وسیله اتكاء خویش نسازد. او نباید دست یا پا و هر عضوی از بدن و یا لباس خود را بر اندام و یا لباس و یا نازبالش و متكا و فرش و بساط استاد قرار دهد.

بزرگی گفته است : یكی از نشانه های تعظیم و تكریم استاد این است كه شاگرد در كنار و یا روی سجاده نماز و مخده و نازبالش استاد ننشیند، (و بیش از حد، خود را به او نزدیك نسازد و در كنار او قرار نگیرد)، اگر چه خود استاد نیز به او تعارف و امر نماید. مگر آنگاه كه شاگرد، با قاطعیت و یقین ، چنین دریابد كه مخالفت تعارف و امر استاد، بر او دشوار و گران است . در چنین صورتی - به منظور اطاعت از دستور استاد - نشستن در كنار او و یا بر روی مخده و سجاده اش ، هیچ اشكالی ندارد. ولی باید پس از نشستن ، دوباره به همان جائی برگردد كه در خور او بوده و موازین آداب ، آنرا اقتضاء می نماید. و بالاخره باید در جایگاهی جلوس كند كه حریم استاد، محفوظ مانده و احترام و اظهار ادب به او رعایت گردد.

بعضی از دانشمندان در این باره نظریات مختلفی ابراز كرده و به بحث و گفتگو پرداخته اند كه آیا كدامیك از دو امر بر دیگری ترجیح دارد: اطاعت از امر استاد و یا رعایت ادب و نزاكت ؟ (به این معنی كه اگر استاد، شاگردان خود را از قیود نزاكت آمیز آزاد سازد و به آنها دستور دهد كه آزادانه و در هر كجا و حتی روی بساط او بنشینند، آیا اطاعت از اوامر او لازم است و یا آنكه شاگرد، راسا موظف است خود را مقید به آئین های جلوس در محضر استاد بداند؟) گروههای مختلف صحابه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) - بر حسب روایاتی كه از آنها نقل شده است - یكی از این دو امر را بر دیگری ترجیح می دادند؛ و نیز بزرگانی كه پس از صحابه می زیستند در این مورد، دچار اختلاف نظر بوده اند. ولی بهتر این است كه قائل به تفصیل شویم (به این معنی : باید موارد را در نظر گرفت : اگر بر حسب اقتضاء احوال و اوضاع ، رعایت آئین جلوس ، لازمتر بود، اطاعت از دستور استاد، تحت الشعاع قانون نزاكت و ادب واقع می شود. و اگر فرمانبرداری از دستور استاد - با توجه به مقام و موقعیت - مقرون به ادب و نزاكت بود، لازم نیست آئین جلوس رعایت گردد. و بالاخره این مساءله بر حسب موقعیت ها و اوضاع و شرائط زمانی و مكانی ، حالات متفاوتی پیدا می كند).

20- شاگرد باید مراقب حركات و رفتار و حالات خود در محضر استاد باشد

یكی از مهمترین وظائف دانشجو این است كه با اشتیاق و علاقه به سخنان استاد، گوش فرادهد و نگاهش را در او متمركز سازد، و با تمام وجودش بدو روی آورده ، و با دقت در گفته های استاد بیندیشد و آن را در ذهن و حافظه خویش نگاهدارد تا او را ناگزیر به اعاده سخن نسازد. و بی جهت و بدون ضرورت ، نگاه خود را از استاد برنگرفته و به این سو و آن سو ننگرد، و به چپ و راست و بالا و پائین و پس و پیش - بدون ضرورت و نیاز - نگاه نكند. به ویژه در آن لحظاتی كه با استاد گفتگو می نماید و یا استاد با او صحبت می كند، این نگاههای پریشان از او سر نزند. او باید نگاهش را در چهره استاد متمركز سازد و به هیچ چیز و به هیچ كس - جز به استاد خود - نگاه نكند.

اگر ناگهان در مجلس درس ، فریاد و ناله ای به گوشش رسید، مضطرب نگردد و بدان التفات و اعتناء نكند. بخصوص هنگام گفتگوی با استاد، نباید تحت تاءثیر هیچ انگیزه ای قرار گیرد.

در حضور معلم و استاد، آستین خود را نجنباند و آنرا بالا نزند، یعنی دستش را برهنه نسازد و با دست خود به چهره و اندام استاد اشاره نكند. بدن و جامه او را لمس ننماید. با دست و پا و یا سایر اندام خود حركات بیهوده ای را از خویش بروز ندهد. انگشتش را در بینی به بازی نگیرد. دهانش را باز نگذارد. در حضور استاد دندان ها را خلال و پاكیزه نكند. كف دست خود را بر زمین نزند. و با سر انگشتان ، بر روی زمین خطكشی ننماید. انگشتان دو دست خود را در هم فرو نبرد. با دكمه های لباس و جامه خود بازی نكند و انگشت خود را نشكند و آن را به صدا درنیاورد؛ بلكه باید با حفظ آرامش بدن و اندام خود، وقار خویش را در نزد استاد نگاهدارد. بی جهت سرفه زیاد به راه نیندازد، آب دهان و بینی و خلط سینه را - حتی الامكان بیرون نیفكند. مایعاتی كه از سینه او بیرون می آید از دهان خود به بیرون پرت نكند، بلكه آن را با حوله و دستمال و امثال آن بگیرد. آروغ نزند. خمیازه نكشد. و زیاد دهن دره نكند. و پس از سعی در رد و خودداری از آن - اگر ناگزیر از آن گشت - باید روی دهانش را با دست بپوشاند، سعی كند صدای عطسه او زیاد بلند نشود و هنگام عطسه كردن ، با دستمال و یا دست ، دهان خود را بپوشاند و آن را در برابر صورت خود بگیرد.

رعایت همه این آداب و امثال آن ها نتیجه و بازده راءی و نظر راست و درست و فكر مستقیم ، و نمایانگر ذوق سالم و پاكیزه می باشد.

21- تنظیم صدا و مواظبت از رفتار و گفتار در پیشگاه استاد

آداب و وظیفه ای كه هم اكنون بازگو می شود، از نوع همان آئین و وظیفه اخیرالذكر می باشد كه باید شاگرد - بدون نیاز و ضرورت - صدای خویش را خارج از اندازه بلند نسازد. او نباید در محضر استاد با دیگران ، نجوی نماید، و به اصطلاح : در گوشی و پنهانی صحبت نكند، و به هیچیك از حاضران فشار نیاورد، زیاده از حد و بدون نیاز و ضرورت ، سخن نگوید و پرحرفی نكند. سخنی بر زبان جاری نسازد كه دیگران از آن به خنده افتند و یا در آن ، حرف زشت و ركیك و ناسزائی وجود داشته و یا متضمن سوء برخورد و یا سوء ادب و نزاكت باشد، بلكه اساسا نباید در محضر استاد - بدون اینكه از او پرسشی كنند و یا از استاد، كسب اجازه كند - راءسا لب به سخن بگشاید. بی جهت و یا باجهت در برابر استاد نخندد؛ یعنی چه اینكه موجبات خنده در میان باشد و یا نباشد حق ندارد در محضر استاد بخندد. و اگر خنده و ضحك ، بر او چیره گشت ، ادب و وظیفه شاگردی ایجاب می كند كه خنده او در حضور استاد بدون قهقهه و بی سر و صدا باشد، و به اصطلاح : لبخند بزند و تبسم نماید.

شاگرد باید از غیبت و بدگوئی پشت سر دیگران در محضر استاد، سخت بر حذر باشد، و راجع به هیچكسی سخن چینی نكند، و میان استاد و هیچ فرد دیگری فتنه ایجاد ننماید. به این معنی كه نباید مطالبی راجع به دیگران در نزد استاد به میان آورد كه استاد را نسبت به آنها بدبین سازد. مثلا بگوید: فلانی از نقص و عیب استاد، خرده گیری كرد، و یا كسی از او بدگوئی نمود و یا در صدد رد گفته های او برآمد. و یا طوری سخن گوید كه استاد را وادارد تا توجه بیشتری نسبت به او مبذول دارد، و به اصطلاح : خودشیرینی نماید. فی المثل بگوید: فلانی بسیار مایل بود كه من پیش او درس بخوانم ، و یا می خواستم نزد فلانی درس ‍ بخوانم ؛ ولی به خاطر شما و علاقه ای كه به شما داشتم از این كار خودداری كردم !

خلاصه اینكه نباید با امثال اینگونه سخنها سعی نماید جائی در دل استاد باز كند و یا میان او و دیگران تفرقه افكند. آری او نباید اینگونه سخنها را با استاد در میان گذارد؛ زیرا شاگرد با چنان گفتارهای غیرمعصومانه - نه تنها مرتكب امر مكروه و ناپسند و یا احیانا مرتكب حرام و یا گناه كبیره می شود، بلكه به خاطر حماقت و ریاكاری ، مستحق توبیخ و اهانت بوده و سزاوار آن است كه از پیشگاه خدا و نیز استادش ، طرد و تبعید گردد. و ما در بحثهای گذشته - به مناسبت موضوع - در این باره حدیثی از امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) نقل كردیم كه ناظر به همین حقیقت بوده است .

22- رعایت لطف بیان هنگام گفتگوی با استاد

دانشجو باید در خطاب به استاد - حتی الامكان - دارای حسن تعبیر و لطافت بیان باشد، و به او نگوید: چرا، نه ، قبول نداریم ، چه كسی چنین گفته و نقل و روایت كرده است ، این سخنی كه شما می گوئید در كجا است ، و یا ماءخذ آنرا در كجا می توان یافت ؟ او نباید بگوید: آنچه به خاطر دارم و یا دیگران نقل كرده اند با گفتار شما مغایرت دارد؟

دانشجو نباید با امثال اینگونه تعابیر و بیانات خود، استادش را مورد خطاب قرار داده (و با چنین لحنهای زننده ای ، خاطر او را بیازارد).

اگر دانشجو می خواهد واقعا و معصومانه اصل و منبع گفتار استاد را بیابد و به اساس و ماءخذ سخنان استاد واقف گردد، و یا علاقه مند است بداند كه چه كسانی با استاد، هم عقیده و هم سخن هستند و محتوای بیان او را نقل كرده اند، می تواند منظور خود را با آمیزه لطف و نرمش و با بیانی خوش آیند و دلنشین ابراز نماید تا به هدف خود برسد، و ضمنا احترام به استاد را نیز رعایت كند.

اگر هدف دانشجو در این چون و چراها، استفاده و بهره گیری از استاد باشد بهتر است در جلسه دیگری غیر از جلسه درس (و یا در جلسه خصوصی ) چنین سؤ الاتی را مطرح كند.

(علاوه بر این اگر خود را ناگزیر ببیند كه در همان جلسه ، پرسش های كنجكاوانه خویش را مطرح كند و چون و چرا نماید)، شایسته است به جای (چرا) (قبول ندارم )، لحن خود را تلطیف نموده و بگوید: اگر به ما چنین بگویند؟ و یا اگر این سخن را قبول نكنیم ؟ و یا اگر از ما سؤ ال كنند (كه به چه دلیل چنین می گوئی )، و یا اگر به ما به طور كلی ، ایراد نگیرند و اشكال كنند، در پاسخ آنها چه بگوئیم ؟

دانشجو می تواند امثال اینگونه تعبیرات خوش آیند و استفهام آمیز را به جای تعبیرات زننده و گزنده - در خطاب به استاد - مورد استفاده قرار دهد تا به عنوان فردی علاقه مند به فهم و درك حقیقت و پویای پاسخ صحیح ، تلقی گردد. و بالاخره سؤ ال خویش را با حسن ادب و لطف بیان با استادش در میان گذارد.

اگر استاد نسبت به راءی و نظریه و یا استدلال بر مطلبی اصرار می ورزد؛ ولی آنرا كاملا توضیح نمی دهد تا او مطلب را درست درك كند، و یا سهوا سخنی ناصواب و نادرست را اظهار نماید نباید شاگرد، چهره و نگاه خود را از او برگردانده و دگرگون و دژم سازد، و یا با اشاره ، به دیگران بفهماند كه شخصا راءی و نظریه و سخن استاد را مردود می داند؛ بلكه باید با نگاهی رضایت آمیز و خوش آیند مطلب را از او دریافت كند و در برابر او چهره گشاید. اگرچه استاد، به علت غفلت و یا نسیان و فراموشی و اشتباه و یا به خاطر نارسائی ذهنی در حال درس در طی سخنان خود، راءی نادرستی را اظهار كند (در عین حال نباید اشتباه استاد به صورت دستاویز و اشارات توهین آمیز شاگردی برای شاگردان دیگر درآید)؛ زیرا در جمع جامعه بشری ، تنها انبیاء و اوصیاء و ائمه (علیهم السلام ) هستند كه از اشتباه و لغزش مصونیت دارند، (و بشرهای عادی - ولو اینكه واجد مراتب والای علمی هم باشند - گاهگاهی دچار اشتباه و لغزش می شوند).

شاگرد نباید بی محابا و به طور ناگهانی ، حملات خود را به صورت رد و اشكال ، متوجه استاد خویش سازد و او را غافلگیر نماید؛ زیرا اینگونه رفتارهای زننده غالبا، صرفا از مردمی سرمی زند كه فاقد ادب و نزاكت صحیح می باشند.

مثلا اگر استاد به شاگرد بگوید: آیا تو چنین گفتی ؟ و او در پاسخ بگوید نه من چنین چیزی نگفتم . یا استاد بگوید: آیا چنین چیزی ، هدف پرسش تو بوده است ؟ یا چنین مطلبی به خاطر تو گذشت ؟ و شاگرد بگوید: نه ، منظور من چنین چیزی نبوده ، و یا چنین مطلبی از خاطر من نگذشت . و امثال اینگونه تعابیر زننده كه در خور برخورد شاگرد با استاد نیست ، نباید آنها را در پاسخ به استاد به كار برد. بلكه با لبانی متبسم و چهره ای دلنشین ، مقصود و هدف پاسخ خویش را همراه با لطف در بیان و تعبیر، به استاد اعلام نماید.

همچنین اگر استاد در مقام استفهام از شاگرد برآید - استفهامی كه هدف آن ، اقرار گرفتن از مخاطب و استحكام مطلب است - مثلا اگر استاد از او بپرسد: آیا تو چنین نگفتی ؟ و یا منظور تو چنین چیزی نیست ؟ نباید در برابر استفهام و پرسش های استاد، با جواب های منفی و امثال آن ، گفته های او را رد كند و بگوید نه : بلكه باید سكوت اختیار نماید و یا مقصود خود را - با بیانی لطیف كه در طی آن ، استاد هم منظور او را درك كند - اداء نماید. و اگر شاگرد احساس نمود كه باید ناگزیر منظور و گفتار خود را برای استاد توضیح دهد باید در پاسخ به استفهام و سؤ ال استاد بگوید: الآن چنین عرض می كنم . و یا هم اكنون از نظریه خویش بازمی گردم . و بالاخره سخنش را برای استاد اعاده نموده و نظریه تازه خود را عرضه نماید.

نباید شاگرد در مقابل استفهام استاد، گستاخانه بگوید: قبلا هم همان چیزی را گفتم كه تو گفته بودی ، یا همان هدفی را در نظر گرفته بودم كه تو در نظر گرفته بودی ؛ چون شایسته نیست كه شاگرد با این طرز، به استفهام استاد پاسخ دهد؛ زیرا چنین تعبیر و بیان ، متضمن رد بر استاد می باشد، (و به اصطلاح یك نوع توهین ضمنی تلقی می شود).

23- جبران و تدارك كمبودهای سخن استاد با اشارات لطیف

آئین و وظیفه ای كه ذیلا از آن یاد می شود از نوع همان وظیفه قبلی است ، به این شرح كه اگر استاد، تعلیل و استدلالی را یاد كرد كه دارای متمم و دنباله ای است ؛ ولی استاد از پی استدلال به شرح این متمم و دنباله نپرداخت . و یا اگر بحث و گفتگوئی را به میان كشید كه اشكال و ایرادی در آن به چشم می خورد؛ لكن استاد این اشكال را مورد بحث قرار نداد. و یا اشكال قابل جوابی را یاد نمود؛ ولی استاد پاسخ آن را ایراد نكرد، در چنین صورتی شاگرد حق ندارد (در صدد تدارك كمبودهای سخن استاد برآمده و) این مسائل فراموش شده را به رخ استاد كشیده ، و به تدارك آنها پیشدستی كرده ، و به ذكر متممات سخن استاد به طور جسارت آمیز مبادرت ورزد؛ و چون استاد نسبت به آنها اهمال ورزید، گستاخانه آنها را تدارك نماید؛ بلكه لازم است در جبران این نقائص كه در سخنان استاد، مشهود است با لطیف ترین اشارات و تعبیراتی خوش آیند، مبادرت ورزد و بگوید: به پاسخ این اشكال اشاره نفرمودید؟ و از امثال اینگونه تعابیر استفاده نماید (تا بدینوسیله - در عین حفظ حرمت استاد - پاسخ های لازم را از او دریافت كند). اگر استاد در برابر چنین درخواستی پاسخ لازم را بیان كرد باید گفت كه شاگرد به مطلوب و هدف خویش دست یافته است . و اگر استاد به علل مختلفی - كه ممكن است احیانا به مصالح جمعی شاگردان و یا شخص او مربوط باشد - از ذكر پاسخ و تدارك كمبودهای سخن خویش خودداری ورزید، اولی این است كه شاگرد، سكوت اختیار كند (و سعی نكند در صدد جبران كمبودهای سخن استاد و یا پاسخ از اشكال برآید)، مگر آنگاه كه استاد به او اجازه دهد، یا با قطع و یقین احساس كند كه استاد ترجیح می دهد كه او یعنی شاگرد، كمبودهای سخن استاد را تدارك كرده و پاسخ اشكالات را ایراد نماید. (و بالاخره آنچه را كه لازم است - با كسب اجازه از استاد و یا احساس رضایت او - به میان كشیده و مطالب ضروری را مطرح سازد).

24- رعایت ادب و نزاكت در خطاب به استاد

این وظیفه - كه هم اكنون بازگو می كنیم - نیز از نوع همان وظیفه قبلی است . به این معنی كه باید شاگرد، مواظب طرز سخن گفتن خود باشد، و از به كار بردن تعبیراتی كه معمولا توده مردم در گفتگوهای روزمره خود با یكدیگر، از آن استفاده می نمایند و در خور خطاب به استاد نیست ، خودداری كند؛ مثل اینكه بگوید: (چته (345) ! فهمیدی ! شنیدی ! می دانی ! مرد حسابی ! و امثال اینگونه تعابیر (كه تحقیرآمیز می باشد و دون شاءن استاد و مقام و منزلت او است ).

همچنین ، شاگرد حق ندارد، در مقام حكایت و نقل قضیه ای درباره دیگران - نزد استاد خود - به گونه ای سخن گوید كه در خور خطاب به استاد نباشد. (و آنگاه كه در محضر استاد بسر می برد، باید تعبیرات خود را تلطیف نماید؛ چون نقل تعبیر و گفته های خارج از نزاكت دیگران ، و حكایت و بازگو كردن آن ها، این توهم را در حاضران به وجود می آورد كه شاید با خود استاد، درگیر شده و این تعابیر را درباره او به كار می برد)؛ با اینكه می دانیم كه شاگرد در صدد حكایت است نه شكایت ؛ ولی معذلك باید از بكار بردن چنین تعابیری خودداری كند.

فی المثل ممكن است شاگرد - به عنوان حكایت و نقل از دیگران - در محضر استاد بگوید: (فلانی به فلانی گفت : تو بی شرمی ، تو آدم بی خیری هستی ، خیری نزد تو نمی توان یافت ، تو آدم كم فهمی هستی و امثال این نقل ها و سخن ها (كه شاگرد با اینكه در مقام حكایت و نقل از دیگران و درباره دیگران چنین سخن هائی را بر زبان می راند، طرح آن ها در محضر استاد این توهم را به وجود می آورد كه گویا در خطاب به استاد، این تعابیر جسارت آمیز را القاء می كند. لذا شاگرد باید از استعمال چنین تعابیری خودداری نماید)؛ بلكه اگر می خواهد سخن دیگران را حكایت كند، باید طبق معمول ، با تعبیری كنائی ، نقل و حكایت را بازگو سازد. مثلا بگوید: فلانی به فلانی گفت : آن آدم ، كم خیر است . نزد آن كس ، خیر را نمی توان یافت .

نظر چنین كنایه ای در پاره ای از اخبار نیز جلب نظر می كند، كه كلمه (الابعد، یا، البعید)(346) در آن ها به كار رفته است و منظور از آن ، كنایه از خویشتن و یا مخاطب می باشد.

و یا باید شاگرد در مقام حكایت گفتار دیگران ، در چنین مواردی به جای ضمیر خطاب یا امثال آن ، از ضمیر مغایب استفاده كند. مثلا بگوید: فلانی به فلانی گفت كه آدم بدی است و انسان كم خیر و كم حیائی است .

25- نادیده گرفتن سبق لسان و لغزش زبان استاد

اگر استاد، دچار سبق لسان گشت و زبانش به تحریف كلمه ای ، شتاب گرفت و به علت جابجا شدن حروف كلمه ، واژه و تعبیری از زبان او خارج شد كه دارای توجیه و مفهوم مستهجن و زننده ای بود، نباید عكس العمل شاگرد، در برابر این گونه لغزش زبانی استاد، خنده و استهزاء باشد. او نباید این واژه مضحك استاد را به عنوان دستاویز تمسخر، تكرار نماید تا به وسیله آن علیه استاد شتاب گیرد و بدو یورش ببرد و به دیگران در مورد سبق لسان استاد چشمك بزند. او باید اساسا كوچكترین اشاره ای به آن ننماید؛ بلكه ذهنش را بدان مشغول و سرگرم نسازد، و آن را به قلبش خطور ندهد و حتی باید گوش و هوش خود را از شنیدن و اندیشیدن در آن ، منصرف سازد، و آن را برای هیچكسی بازگو ننماید. (و بالاخره باید سبق لسان و اشتباه لفظی استاد را ناشنیده گرفته و بكلی فراموشش كند. نباید شاگرد، متوقع باشد كه استاد او هرگز دچار لغزندگی زبان نگردد)؛ زیرا زبان انسان ، زیاد لغزشكار است . و هیچ بشر عادی از اشتباه و لغزش ، مصونیت ندارد و از آن ، معصوم نیست ، به ویژه در اموری كه عذر انسان در آن پذیرفته است نباید انتظار داشت كه مردم در مورد آن ها از هر گونه خطاء و اشتباه ، مصون باشند.

اگر شاگرد، لغزش زبانی استاد را دستاویز خنده و تمسخر و بهانه ای برای تحقیر و استهزاء او قرار دهد، خویشتن را در معرض نومیدی از رحمت خدا و گرفتاری ها و ابتلائات و زیان قرار می دهد، چنین شاگردی ، سزاوار منع و تهدید و تاءدیب و توبیخ و طرد و ملامت می باشد.

علاوه بر همه این مفاسد، بر عواقب سوء رفتار چنین شاگردی ، خشم خدا و فرشتگان و انبیاء و مقربان ویژه درگاه الهی را باید اضافه نمود، (به این معنی كه او با رفتار دور از نزاكت خویش ، چنین وجودات مقدسی را نیز خشمگین می سازد).

26- پیشدستی نكردن شاگرد به پاسخ پرسش ها در محضر استاد

نباید شاگرد در شرح و توضیح مساءله ای و یا برای پاسخ به سؤ ال خود(347) و یا دیگران بر استاد پیشدستی كند. به ویژه اگر سؤ ال از سوی دیگران مطرح شود، و استاد نیز در پاسخ به آن ، درنگ نماید باید شاگرد از پیشتازی در جواب در محضر استاد، خودداری كند (تا از این طریق ، حرمت استاد را حفظ نماید).

شاگرد نباید در پاسخ به سؤ الات ، با استاد به مسابقه پرداخته و با او در پاسخ به آن ها همآوردی كند، و همدوش با او بدین كار دست یازد، و خود را با او همطراز سازد. و نیز نباید چنان اظهار نماید كه پاسخ ها را می داند، و یا قبل از استاد پاسخ درست آن ها را بازیافته بود.

البته در صورتی كه شاگرد بداند كه استاد وی علاقه دارد كه او پاسخ سؤ ال را در محضر او ایراد كند، و یا آنكه استاد ابتداء پاسخ به سؤ ال را به او پیشنهاد نماید، و یا خود استاد از او بخواهد كه جواب سؤ ال را در جلسه درس بیان كند، در چنین شرائطی مبادرت و پیشدستی شاگرد در پاسخ به سؤ الات ، مانعی ندارد.

27- لزوم تمركز حواس و استماع دقیق به سخنان استاد

شاگرد نباید در ادامه هر نوع سخن و گفتگوی استاد، وقفه ای ایجاد كند و پیوستگی كلام او را (با حرف زدن خود) از هم بگسلد. او نباید در بیان این مطلب ، بر استاد سبقت گیرد و در خط مشی گفتار او، خویشتن را در مسیر گفتار او درآورده و با وی هم آوردی كند؛ بلكه باید درنگ نماید كه استاد، سخن خود را به پایان رساند، و سپس سخن خود را به میان آورد.

آنگاه كه استاد با او گفتگو می كند و یا با جمع حاضران جلسه درس ، سرگرم بحث و مذاكره است ، نباید او با شاگردان دیگر صحبت كند؛ بلكه موظف است سراپا گوش گردد و درس استاد را كاملا استماع نموده و تمام حواس و قوای خود را به منظور درك و فهم بیان او متمركز سازد.

28- ارج نهادن به توضیحات استاد

اگر استاد، حكم مساءله ای ، یا مطلب سودمند و جالب ، و یا حكایتی را بازگو نماید و یا شعری را بسراید، و شاگرد نیز به این حكم و نكات و داستان و شعر، آشنائی قبلی داشته باشد (نباید خود را از اینگونه مطالب ، بی نیاز جلوه داده و از استاد، روی برگرداند؛ بلكه ) باید به عنوان یك فرد ناآگاه و خالی الذهن و در مقام استفاده با دقت تمام به گفتار استاد گوش فرادهد، و چنین وانمود سازد كه با عطش شدید و علاقه وافری ، خواهان چنان مطالبی می باشد و از شنیدن آنها شادمان است . باید علاقه و دلبستگی خاطر شاگرد به بیان استاد به گونه ای وانمود گردد كه گویا در طول زندگانی خویش هرگز چنین حكم و داستان و اشعاری به گوشش نرسیده است .

یكی از بزرگان سلف گفته است (348) : (گاه چنین اتفاق می افتد كه از كسی سخن و حدیثی می شنیدم كه خود من ، آگاهی بیشتر و فزونتری از او درباره آن سخن داشتم ؛ ولی چهره و قیافه ام در برابر او چنان بود كه گویا به هیچوجه از آن سخن و حدیث آگاهی ندارم (و چنین وانمود می كردم كه هم اكنون برای اولین بار آنرا می شنوم ).

و همو گفته است : (اگر یك جوان نوپای در علم و حدیث ، حدیثی را با من در میان می گذاشت ، و آنرا بر من می خواند، من سراپا گوش می شدم و سخنان او را چنان استماع می كردم كه گویا اساسا آن حدیث را نشنیده بودم ؛ در حالیكه من - پیش از آنكه این جوان از مادر، زاده شود - این حدیث را شنیده و دریافته بودم (349) ).

باری ، اگر استاد - به هنگام آغاز كردن سخن خود - درباره فوائد و نكات مذكور - به شاگرد بگوید: آیا چنین مطالبی را می دانی و در ذهن خود، چنین ذخائری را اندوخته ای ؟ نباید او در پاسخ به چنین سؤ الی بگوید: (آری )؛ زیرا او با چنین پاسخ مثبتی ، خود را نسبت به گفتار استاد، بی نیاز نشان می دهد. و نیز نباید بگوید: (نه )، مرتكب دروغ می شود؛ بلكه لازم است (بدون گفتن (آری - یا - نه ) در جواب او بگوید: دلم می خواهد از استاد استفاده كنم . یا بگوید: مایلم از زبان استاد بشنوم . یا بگوید: نسبت به این مطلب ، سابقه ذهنی دارم ولی به علت مرور زمان ، جزئیات و دقایق آنرا به خاطر ندارم . و یا اینكه بگوید: اگر من این مطلب و سخن را دوباره از زبان استاد بشنوم به صحت و درستی آن بیش از پیش ، اطمینان حاصل می كنم . او باید از امثال اینگونه سخن ها در پاسخ به استاد استفاده كند.

لكن اگر شاگرد، متوجه گردد كه هدف استاد از طرح چنین پرسش این است كه می خواهد ببیند آیا شاگرد او چنین مطلبی را در خاطرش حفظ كرده تا بدینوسیله از مراتب سعی و كوشش علمی او شادمان و راضی گردد؛ و یا در صدد امتحان و آزمایش او است ؛ و لذا به شاگرد پیشنهاد می كند تا گفتار و بیان او را تكمیل نماید و از این رهگذر به میزان حفظ و ضبط مطلب آگاه شود و مقدار كوشش و مساعی تحصیلی او روشن گردد. در چنین اوضاع و احوال ، باید شاگرد در تاءمین هدف و غرض استاد و كسب مراتب رضامندی او به اظهار معلومات خویش ، تن دردهد، و به پرسش های علمی استاد - به خاطر جلب نظر و رضایت او نسبت به خویشتن - پاسخ مثبت دهد.

29- عدم تكرار سؤ ال های فرساینده و تلف كننده فرصت

سزاوار نیست شاگرد، راجع به مطالبی كه آنها را می داند، سؤ ال و پرسش خود را درباره آنها تكرار نموده و نكاتی را كه قبلا آنها را بازیافته بود راجع به آنها از استاد، توضیح مكرر را درخواست كند؛ زیرا تكرار سؤ ال و اعاده درخواست توضیح ، باعث اتلاف وقت و یا احیانا، موجب دل سردی و افسردگی خاطر استاد می شود.

یكی از بزرگان سلف گوید(350) :

(( (اعادة الحدیث اشد من نقل الصخر) ))

دوباره گوئی سخن و حدیث ، از جابجا كردن تخته سنگهای سنگین ، گران تر و طاقت فرساتر است .

نباید شاگرد در استماع سخنان استاد و توجه و التفات به بیان او سهل انگاری و كوتاهی كند، و یا ذهن خود را - به هنگام گفتار استاد - به فكر و اندیشه و یا گفتاری دیگر، سرگرم سازد، و مآلا ناگزیر گردد كه از استاد درخواست كند تا دوباره ، گفتار درسی را اعاده نماید. (طرح چنین درخواست نابجائی - كه از قصور و یا تقصیر و سهل انگاری شاگرد از لحاظ استماع به سخنان استاد، ناشی می شود -) نوعی اسائه ادب به ساحت مقدس استاد است ؛ (چون او به سخنان استاد اهتمام نورزیده ، و به بیان او گوش فرا نداده و بدینوسیله ، محضر درس استاد را سبك برشمرده است . علاوه بر اینكه شاگرد - با چنین سهل انگاری - مرتكب خروج از ضوابط نزاكت شده ، و موجبات تضییع اوقات دیگران را نیز فراهم می آورد، دیگران و افرادی كه از آغاز درس ، حواس خود را در نیوشیدن سخنان و بیانات استاد، متمركز ساخته و كاملا آنرا درك كرده اند، و به خاطر سهل انگاری شاگرد پریشان كار، ناگزیر به استماع دوباره بیانات استاد می گردند).

بنابراین باید شاگرد كاملا به سخن استاد گوش فرا دهد، و از آغاز گفتار استاد، ذهن خود را برای شنیدن و نیوشیدن بیان او، آماده و مجهز سازد.

برخی از استادان در برابر درخواست اینگونه شاگردان مسامحه كار، تسلیم نمی شدند، و به برآورده ساختن درخواست آنان در تكرار درس ، وقعی نمی نهادند؛ بلكه بر آنها بانگ می زدند و بر سر آنها فریاد می كشیدند، و از اظهار درخواست آنها جلوگیری می كردند، تا بدینوسیله ، آنها را كیفر داده (و در نتیجه ، ناگزیر گردند در جلسات دیگر از بذل جهد برای استماع سخنان استاد، دریغ نورزند).

ولی باید این نكته را یادآور شویم كه اگر شاگرد - به علت دوربودنش از استاد در جلسه درس - نتوانست كاملا سخن او را درك كند، و یا علیرغم اقبال و كوششی كه در استماع بیانات استاد، مبذول داشته - به علت نارسائی و قصور استعداد - از درك و فهم مطلب محروم مانده است ، می تواند از استاد درخواست كند كه آن مطلب و یا توضیح و تفهیم آن را اعاده نماید.

البته باید این درخواست را پس از آنكه عذر خویش را به عرض استاد رساند و از او پوزش خواهی نمود، در طی تقاضا و سؤ ال لطیفی بر استاد عرضه كند.

30- سؤ ال به موقع شاگرد

نباید شاگرد، بیجا و نابهنگام خود، راجع به موضوعی از استاد سؤ ال كند. (یعنی سعی نماید كه به موقع و در جای خودش ، پرسش را مطرح سازد). اگر شاگرد، پرسشی را بی موقع مطرح كند برای شنیدن پاسخ آن ، هیچ حقی ندارد. ولی اگر بداند كه استاد از این سؤ ال بی موقع او ناراحت نمی شود، طرح آن سؤ ال ، بلامانع است . لكن بهتر این است كه از چنین پرسشهای بی موقع - ولو آنكه استاد هم راضی باشد - خودداری كند.

شاگرد نباید در پرسش خود به گونه ای اصرار ورزد كه استاد را آزرده خاطر و دلسرد و منزجر سازد. آری او نباید سؤ الات خود را در میان راه برای استاد مطرح نماید؛ (بلكه باید آنقدر صبر كند) تا استاد به مقصد برسد، (و سپس سؤ الات خود را در مقصد و محلی كه در آنجا جلوس می كنند؛ در میان گذارد).

گویند یكی از استادان برجسته به شاگردان و دانشجویان ، توصیه می كرد كه در برخی از اوقات - راجع به مسائل دین - از من سؤ ال نكنید:

1- آنگاه كه راه می روم .

2- زمانی كه با مردم ، سرگرم گفتگو هستم .

3- وقتی كه سرپا ایستادم .

4- موقعی كه برای استراحت ، به چیزی تكیه كرده ام ؛

زیرا انسان در چنین مواقعی از تمركز حواس و اندیشه ، محروم است و نمی تواند فكر خود را در جهت اداء مطلب ، متمركز سازد.

فقط در آن موقعی از من پرسش كنید كه بهترین زمان تجمع حواس و تمركز اندیشه ها به شمار می آید (و آن هم عبارت از زمانی است كه با آمادگی كامل ، جلوس كنم ، و از تمام وجود و قوایم در جواب به سؤ الات شما استفاده نمایم ).

31- دلنشین بودن سؤ ال شاگرد

آنگاه كه استاد بر سر حال و نشاط است و در حال فراغ خاطر و آمادگی لازم بسر می برد باید شاگرد وقت را غنیمت شمرده و سؤ ال خود را در میان گذارد و در كیفیت سؤ ال خود، لطف بیان و دلنشین بودن آنرا از نظر دور ندارد، و با دقت و طرز خوش آیندی از استاد، درخواست پاسخ نماید تا پاسخ درست را از او دریافت دارد. (و یا استاد پاسخ درستی برای او بیان كند).

رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) فرمود: (رعایت اعتدال و توازن در هزینه زندگی و مصرف سرمایه مالی در طریق تاءمین حوائج روزمره ، نیمی از ضروریات زندگی را ضمانت می كند. اظهار محبت نسبت به مردم ، نیمی از عقل و اندیشه و خرد انسان را تشكیل می دهد. پرس و جوئی كه با لطف و اندیشه تواءم است ، نیمی از علم و دانش انسان را سامان می بخشد(351) ).

32- نباید از سؤ ال و پرسش - و خاطر شرم و حیاء دریغ ورزید

شاگرد نباید - در مورد مسائل و مشكلات پیچیده علمی - از پرسش نمودن ، احساس شرم و حیاء كند؛ بلكه باید با كمال جراءت و شهامت از استاد خود در مورد آن مسائل ، توضیح كامل را درخواست كند؛ چون ظرافت و تنكی چهره به هنگام پرسش ، سرانجامش نقصان و ضعف و كم توانی علمی است . و كسی كه به اصطلاح با چهره نازك نارنجی و شرم آلود سؤ ال خود را مطرح می كند، نقص و كمبودهای علمی او به هنگام گردهم آئی مردم با او، پدیدار می شود.

امام صادق (علیه السلام ) فرمود: (دانش دینی و بینش الهی ، همچون خانه (و خزینه و گنجوری است ) كه بر در آن قفل نهادند؛ كلید این قفل عبارت از سؤ ال و پرسش است ) (352) (كه چنین كلیدی ، همه ابواب را فراسوی انسان در برابر ذخائر علمی می گشاید).

33- شهامت شاگرد در اعتراف به عدم درك مطلب علمی

اگر استاد - درباره یك مطلبی كه هدف آن برای شاگرد كاملا واضح و روشن نیست - سؤ ال كند، مثلا به او بگوید: آیا مطلب را فهمیدی ؟ نباید در پاسخ او بگوید: آری فهمیدم ؛ زیرا با چنین پاسخی ، مرتكب دروغ شده ، و نیز از درك و فهم سخن صحیح استاد، محروم می ماند؛ (چون اگر بگوید نفهمیدم استاد برای او توضیح می دهد، و بدین طریق كمبود و نارسائی درك و فهم خویش را جبران می نماید). شاگرد نباید از اظهار عدم اطلاع و اعتراف به عدم درك مطلب ، احساس شرم و حیاء كند؛ زیرا اگر او با شهامت به قصور و عدم درك خود اعتراف نماید و خواهان توضیح مطلب و اثبات آن گردد از رهگذر آن ، مصالح آنی و آتی خویش را تاءمین می كند.

اما مصالح آنی : چون او بدینوسیله در صدد پاسداری و صیانت مطلب علمی برآمده ، و خود را از دروغ و نفاق و دوروئی حفظ می كند؛ از آنجهت كه درباره مساءله ای كه كاملا آنرا درك نكرده است اظهار بی اطلاعی می نماید. نتیجه و بازده چنین اعتراف شهامت آمیز، این است كه استاد را به اهتمام خویش در فهم ، و گرایش و تمایل علمی خود، معتقد می گرداند، و بالاخره می فهمد كه چنین شاگردی از درایت و كمال عقل و تقوی و خویشتن داری ، برخوردار می باشد.

اما مصالح آتی : چون در سایه این اعتراف ، موفق به جبران كمبود فهم و درك علمی خود گردیده ، و حق و صواب در قلبش جایگزین و پایدار شده ، و به چنین شیوه و روش رضایت آمیز و خوی خوش آیندی ، معتاد و ماءنوس می شود، (و در مسیر زندگانی خود همواره گامهای استواری در جهت حق و صواب برمی دارد).

خلیل بن احمد عروضی می گوید: موقف و جایگاه جهل و نادانی ، میان حیاء و خودبینی و استنكاف و استكبار است ، (افراد خجول و كم خودبین و مستكبر، همواره در جهل و نادانی متوقفند و نمی توانند از چنین قرارگاه ابهام آمیزی برخیزند، و گامهای خود را برای سیر به سوی هدف علمی به حركت درآورند)(353) .

34- ایجاد آمادگی برای سرعت انتقال در فهم سخن استاد

باید ذهن شاگرد در جهت خواسته های استاد و در محضر او، آنچنان دارای آمادگی باشد كه اگر به وی دستوری دهد، و یا راجع به مطلبی از او پرسش كند، و یا به چیزی اشاره نماید (در اطاعت از امر استاد و پاسخ به پرسشها و انجام خواسته های او آنچنان مهیا و حاضرالذهن باشد) كه استاد را به تكرار مطلب و اعاده سخن وادار نسازد؛ بلكه باید به سرعت ، نظر استاد را دریافته ، و حق مطلب را بدون لحظه ای تاءخیر و تاءمل ، اداء كند، و استاد را به دوباره گوئی نكشاند.

35- رعایت نزاكت و ادب در اخذ و عطاء

اگر استاد، چیزی به شاگرد اعطاء كند باید با دست راست خود، آنرا دریافت نماید. و اگر می خواهد چیزی به استاد تقدیم نماید باید با دست راست خود آنرا به استاد تقدیم كند. و اگر برگ و نبشتاری در اختیار استاد قرار می دهد كه باید فی المثل آنرا بخواند؛ یا قصه و داستانی طی آن آمده باشد، باید آنرا باز كرده و سپس ‍ آنرا به استاد تقدیم كند. و هنگام تقدیم آن به استاد، نباید پیچیده و تاشده باشد. اگر شاگرد با قاطعیت و یا به احتمال قوی احساس كند كه استاد ترجیح می دهد كه نامه و نبشتار به صورت تاشده و پیچیده به او تقدیم گردد تقدیم آن به همین صورت اشكالی ندارد.

اگر شاگرد، نوشته ای را - (كه هنوز مركب آن خشك نشده است ) - از استاد دریافت كند باید آنرا هرچه زودتر همانطور كه باز است و استاد، آن را خاكستر مالی (354) نكرده است ، و آنرا به اصطلاح تا ننموده ، از دست او بگیرد، و سپس آنرا تا كند. و اگر مركب آن خشك نشده ، آنرا خاكستر مالی نماید.

اگر می خواهد نبشتار و كتابی را در دسترس استاد قرار دهد باید آن را به صورتی آماده برای باز كردن و خواندن ، به استاد تقدیم كند تا او را به برگرداندن و وارونه ساختن آن نیازی پیدا نكند، (یعنی به صورت سر و ته به استاد تقدیم نكند).

اگر هدف شاگرد در تعلیم نوشته و كتاب به استاد، چنان باشد كه استاد، جای معینی از آنرا باز كند و بدان بنگرد، باید در حین تقدیم آن به استاد، كتاب را - به صورت باز و آماده - در اختیار او قرار دهد، و جای مطالعه و نگاه كردن استاد را نیز مشخص سازد.

شاگرد نباید هیچ چیز - اعم از كتاب یا برگ كاغذ و امثال آنرا - به طرف استاد پرت كند و نزد او بیندازد. اگر میان او و استادش فاصله ای باشد، دستش را به طرف استاد دراز نكند؛ (بلكه خود را به استاد نزدیك ساخته و اخذ و اعطاء خود را تواءم با ادب و نزاكت انجام دهد). و همچنین در صورت فاصله داشتن با استاد، او را وادار نسازد كه دستش را برای اخذ یا اعطاء چیزی ، دراز كند؛ بلكه او باید از جای خود برخیزد و به طرف استاد برود، و خود را بر روی زمین نكشد و روی زمین ، پس و پیش نرود، (و ضمن حفظ حریم استاد، خویشتن را به او نزدیك سازد).

اگر شاگرد - برای گرفتن و یا دادن چیزی به استاد - از جای خویش برمی خیزد، و یا نزدیك او و در برابرش جلوس می كند، نباید خود را زیاده از حد به او نزدیك سازد. او نباید دست یا پا و یا عضوی از اندام و یا لباس خود را بر روی لباس و یا بساط و مسند استاد و امثال آن قرار دهد. چنانكه پیش از این در این مقوله ، مطالبی را یاد كردیم .

36- رعایت نكته های باریكتر از مو، در ارج نهادن به مقام استاد

آنگاه كه شاگرد می خواهد قلمی را به استاد تقدیم نماید كه با آن چیزی بنویسد، باید قبل از تقدیم به استاد، قلم را آماده ساخته و اوصاف و شرئط آنرا كاملا وارسی نموده و دو سوی نوك آنرا - در صورتی كه بهم پیوسته باشد - از هم بشكافد.(355)

در صورتیكه شاگرد، بخواهد دواتی را در حضور استاد قرار دهد باید آنرا از غلاف بیرون كشیده و به صورت مهیا و آماده برای نوشتن ، در دسترس او گذارد. اگر چاقو و قلمتراشی در اختیار استاد قرار می دهد، لبه و تیغه و یا دسته آنرا در حالیكه تیغه را به دست گرفته به طرف استاد نگیرد؛ بلكه به صورت عرضی و در جهت پهنا، چاقو را به طرف استاد بگیرد، و لبه تیز چاقو را به طرف خود قرار دهد، و طرف دسته چاقو - یعنی آن قسمت نزدیك به تیغه - را به دست گرفته و دسته آنرا در سمت راست گیرنده آن (یعنی استاد) نگاهدارد. (این ملاحظات دقیق و نكات باریكتر از مو، نمایانگر لزوم ارج نهادن به مقام استاد در تعالیم اسلامی است كه حتی دورافتاده ترین و فراموش شده ترین مسائل اخلاقی مربوط به رابطه شاگرد و استاد، با باریك بینی ها و موشكافی های جالب توجهی ؛ مورد عنایت و اهتمام می باشد).

37- حفظ حریم استاد بهنگام جلوس و اقامه نماز

آنگاه كه شاگرد می خواهد سجاده نماز را در اختیار استاد قرار دهد تا روی آن نماز بخواند، باید آن را باز كند. ولی بهتر این است كه آن را برای استاد، روی زمین بگستراند؛ البته در موقعی كه استاد، قصد خواندن نماز را داشته باشد.

یكی از دانشمندان گفته است : (اگر بر روی سجاده نقش و نگار و تصویر محراب باشد تصویر را باید - در صورت امكان - در جهت قبله قرار دهد. و اگر باید سجاده به صورت تاشده ، مفروش گردد لازم است دو طرف آن را در طرف چپ نمازگزار (یعنی استاد) قرار دهد).

نباید شاگرد در حضور استاد بر روی سجاده نشسته و یا بر روی آن نماز گزارد. البته این دستور در صورتی لازم الاجراء است كه پاك و مكان طاهری برای نماز گزاردن او وجود داشته باشد. (در چنین وضعی شایسته نیست كه شاگرد روی سجاده خاص به خودش اقامه نماز كند. ولی در غیر این صورت ، هیچ مانع اخلاقی برای نماز گزاردن شاگرد بر روی سجاده شخصی خودش وجود ندارد).

اگر مردم زمان بر حسب رسم معمول و متداول - برای نماز گزاردن - سجاده را به همراه خود برمی دارند، و از آن برای اقامه نماز استفاده می كنند شاگرد هم می تواند مانند استاد، سجاده ای را همراه خود بردارد و روی آن نماز بخواند، و طبق رسم معمول عمل كند. اما اگر مساءله همراه گرفتن سجاده و استفاده از آن برای نماز، به عنوان شعار مترفعان و همرنگی با رفتار بزرگ منشان تلقی گردد، به كار گرفتن چنین بساط مترفعانه و بزرگ منشانه ، در خور دانشجو و طالب علم نمی باشد؛ چنانكه این وضع در پاره ای از بلاد مرسوم است كه مترفعان و بزرگ منشان ، سجاده مخصوصی را همراه خود گرفته و از آن برای نماز استفاده كنند.

38- كوشش های بی دریغ شاگرد نسبت به استاد

اگر استاد از جای خویش برخیزد، باید شاگرد در جمع كردن و گرفتن بساط و سجاده استاد، بر دیگران پیشدستی كند. در صورتی این اقدام و مبادرت ، لازم است كه سجاده استاد، قابل حمل بوده و معمولا آن را جمع آوری می كنند.

باید شاگرد (به خاطر احترام به استاد) در صورت نیاز او دست یا بازوی استاد را قبل از دیگران بگیرد. اگر استاد اخلاقا احساس زحمت و دشواری روحی ننماید می تواند شاگرد قبل از اقدام دیگران ، كفش او را پیش پای وی قرار دهد.

باید هدف و آماج این همه تذلل و رفتار فروتنانه شاگرد، به گونه ای انجام گیرد كه هدف شاگرد در مسیر خدمت به استاد و رفع حوائج او، جویائی تقرب به خدا باشد.

یكی از بزرگان گفته است : (هیچ فرد شریف و بزرگوار، دریغ و استنكاف و مضایقه را در چهار مورد، روا نمی داند، هر چند این فرد، امیر و فرمانروا و دارای شخصیتی برجسته باشد:

1- برخاستن از مكان و مجلس به منظور احترام به پدر.

2- خدمت نمودن به استاد و دانشمندی كه انسان از محضر او مستفیض می گردد، و از او علم می آموزد.

3- سؤ ال و پرسش درباره مطلبی كه از آن ها آگاهی ندارد.

4- خدمت به میهمان و پرستاری از او). (356)

39- بی بند و بار نبودن شاگرد از لحاظ جلوس در محضر استاد

شاگرد باید به هنگام قیام استاد، از جای خویش برخیزد. و تا آنگاه كه استاد در حال قیام و ایستاده به سر می برد در جای خویش ننشیند. او نباید هنگامی كه استاد ایستاده و یا نشسته است ، بر روی زمین دراز بكشد. و به پهلو بخوابد. و اصولا شاگرد نباید در هر وضع و كیفیتی در محضر استاد دراز بكشد و بخوابد. مگر آنگاه كه وقت خوابیدن در رسد و استاد به او اجازه خوابیدن بدهد. ولی بهتر این است كه قبل از خوابیدن استاد، به خوابیدن روی نیاورد. اگر استاد به وی امر كند كه بخوابد باید پیش از خوابیدن استاد، از دستور او اطاعت نماید و خوابیدن را برای خود، روا بیند.

40- باید حركت و راه رفتن در معیت استاد، نمایانگر احترام و محبت به او باشد

هنگامی كه شاگرد در معیت استاد گام برمی دارد - اگر این همراهی و همگامی در شبانگاه انجام گیرد - باید در جلو و پیشاپیش استاد راه برود. و اگر در روز روشن باشد باید در پشت سر استاد حركت كند. (البته موارد استثنائی برای این ضابطه اخلاقی وجود دارد): یكی از این موارد، عبارت از این است كه استاد و یا شاگرد با رعایت این ضابطه ، دچار زحمت گردند و یا خود استاد، دستور دهد كه شاگرد در پشت سر یا پیش روی او حركت كند. در این گونه موارد - به خاطر امتثال و اطاعت از امر استاد و رهائی از رنج های بیهوده - تخلف از این ضابطه هیچ گونه اشكالی ندارد.

لازم است شاگرد در مسیر و راه های ناشناخته - كه ممكن است در طی این مسیر احیانا با گل و لای و گودال و فرو رفتن در لجنزار مواجه شوند - در پیش ‍ روی استاد حركت كند. و همچنین در مسیرهای خطرناك نیز باید شاگرد در جلوی استاد راه برود.

شاگرد باید سعی كند كه در حین راه رفتن ، دامن جامه و لباس استاد را با آب و رطوبت و گل و لای زمین آلوده و تر نسازد. و اگر استاد برای حفظ و پاك نگاه داشتن لباس خود از ترشحات زمین ، دچار زحمت می گردد، باید شاگرد با دست خود از جلو و یا عقب ، دامن لباس استاد را برگیرد تا آلوده و تر نشود.

اگر شاگرد - بر حسب وظیفه اخلاقی - پیشاپیش استاد حركت كند باید نگاه خود را از او برنگیرد، و لحظه به لحظه نگاه خویش را به استاد، معطوف ساخته و برگردد، و به او نگاه كند (تا از امنیت و سلامت او همواره آگاه و باخبر باشد).

هرگاه شاگرد - به تنهائی - در معیت استاد باشد، و یا استاد در حین راه رفتن با او گفتگو نماید و هر دو زیر سایه قرار داشته باشند، باید شاگرد - همچون ماءموم نسبت به امام - در جانب راست استاد قرار گیرد، و طرف چپ او را آزاد و خالی گذارد تا استاد در انداختن آب دهان و یا اخلاط سینه ، در زحمت و تنگنا قرار نگیرد.

عده ای می گویند: باید شاگرد - در چنین حالاتی - در جانب چپ استاد راه برود، و اندكی از او جلو افتد تا بتواند به استاد بنگرد. و آنگاه كه شخصی به استاد نزدیك می شود و یا یكی از بزرگان ، آهنگ خدمت او را داشته باشد - در صورتی كه استاد متوجه این مطلب نشود - باید شاگرد، او را به این موضوع ، واقف و آگاه سازد.

شاگرد نباید جز در موارد ضروری و یا دستور و اجازه استاد، در جنب استاد و همردیف با او حركت كند و شانه به شانه استاد بساید. اگر پیاده و یا سوار بر مركب ، حركت می كنند با شانه و یا ركاب خود، نباید استاد را بیازارد، و از برخورد با جامه و لباس استاد بر حذر باشد.

شاگرد باید در حین حركت ، در فصل تابستان ، استاد را در جهت سایه قرار داده و در فصل زمستان ، مسیر حركت استاد را در جهت تابش آفتاب تعیین كند. و در محله ها و آبراهه هائی كه سنگچین شده و امثال آنها، كنار دیوار را برای تعیین مسیر حركت استاد، آزاد گذارد. او باید طوری مسیر استاد را آزاد گذارد كه تابش ‍ خورشید - به هنگام نگاه و التفات او به شاگرد - چهره وی را نیازارد.

شاگرد نباید میان استاد و كسی كه با او در حال گفتگو است ، حركت كند. او باید در جلو و یا پشت سر آنها حركت نماید، و خود را زیاده از حد به آنها نزدیك نسازد، و به سخنان آنها گوش فرا ندهد، (و به اصطلاح : استراق سمع نكند)، و به آنها ننگرد. و اگر به او اجازه ورود در بحث و گفتگوی خود دادند باید در كنار آنها قرار گرفته و میان آنان ، فاصله و جدائی نیفكند.

اگر دو شاگرد، همراه استاد حركت كند و استاد، آنانرا در دو طرف خویش قرار دهد، شایسته است كه شاگرد مسن تر و بزرگتر در جانب راست استاد قرار گیرد. و چنانچه استاد، هر دو را در طرفین خود قرار ندهد، باید شاگرد مسن تر و بزرگتر در جلو، و شاگرد كم سالتر و كوچكتر در پشت سر او حركت كنند.

اگر شاگرد در میان راه با استاد، برخورد كند باید با آغاز كردن و سلام و تحیت ، به او ادای احترام نموده ، و در صورتی كه استاد، دور باشد آهنگ رفتن به سوی او نموده و خود را به وی نزدیك سازد، و او را از دور با صدای بلند نخواند، و یا از پشت سر و یا از راه دور به او سلام نكند؛ بلكه خود را نزدیك ساخته و سلام و تحیت خویش را با صدای معمولی و متعارف ، تقدیم استاد نماید.

بعد از چنین برخورد خوش آیند و جالب ، و یا در هر شرائطی اگر استاد و شاگرد، آهنگ حركت نمایند نباید شاگرد، آغاز كردن به حركت در مسیری را به استاد پیشنهاد كند؛ بلكه باید با نظرخواهی از استاد، و بر طبق صوابدید او آهنگ حركت و سیر در مسیری را آغاز نمایند. و در صورتیكه استاد از او نظرخواهی كند باید ادب را از نظر دور ندارد، یعنی آغاز حركت در مسیر را به نظر استاد واگذار سازد. مگر آنگاه كه استاد از شاگرد در مساءله پیمودن راه ، نظرخواهی و مشورت كند، در چنین صورتی اظهار نظر شاگرد، اشكال اخلاقی ندارد. اگر راءی استاد در پیمودن طریق و مسیر خاصی ، از دیدگاه شاگرد درست به نظر نرسد، باید نظر خود را با لطف و حفظ نزاكت و ادب ، به استاد اظهار كند. مثلا بگوید: (ظاهرا مصلحت در این است كه از این مسیر حركت كنیم ). او نباید در مقام رد نظر و راءی استاد بگوید: (من ، چنین نظر می دهم ، و یا حق و صواب ، چنین می باشد).

(در پایان این بخش ) باید یادآور گردیم : این آداب و آئینهای اخلاقی - كه باید شاگرد درباره استاد و معلم خویش آنها را رعایت كند - پاره ای از آنها و یا مهمترین قسمت آن ، مبتنی بر متون و نصوص دینی - اعم از قرآن و حدیث - می باشد. سایر آداب و آئینهای علم آموزی و ضوابط مربوط به روابط اخلاقی استاد و شاگرد نیز از یكی از طرق استنباط، استخراج شده است ، همان طرقی كه احكام دینی ، بر آن مبتنی می باشد. یكی از آن احكام عبارت از مراعات و پاسداری و رعایت عادات و خویهای سنجیده و استوار و حساب شده مربوط به كیفیت روابط استاد و شاگرد است .

خداوند متعال است كه موجبات توفیق آدمی را فراهم می آورد.

بخش سوم : آداب و وظائف شاگرد در دانش آموختن و قرائت درس و تكیه گاههای او دررابطه با استاد و رفقاء و همدرسها

وظائف و تكالیف مربوط به این بخش ضمن (سی ) امر مورد بحث و مطالعه قرار می گیرد:

1- ضرورت حفظ كردن قرآن كریم - یا - نخستین و اساسی ترین ماده درسیشاگردان

مهمترین وظیفه شاگرد - كه از لحاظ اهمیت در درجه نخست قرار دارد - این است كه قبل از هر گونه اقدامات تحصیلی - با دقت و اهتمام ویژه ای به حفظ، و به خاطر سپردن دقیق و درست قرآن كریم و كتاب خداوند عزیز، فعالیت درسی و تحصیلی خود را آغاز كند؛ زیرا قرآن كریم ، اساس و بنیاد همه علوم و دانشها می باشد، و معارف آن پرارزش ترین معارف انسانی است .

دانشمندان سلف ، علم فقه و حدیث را منحصرا به كسانی تعلیم می دادند كه حافظ آیات قرآنی بوده اند. اگر شاگرد، دست اندر كار حفظ قرآن گردد، باید سعی كند خویشتن را سرگرم كارهائی دیگر نسازد كه منجر به نسیان و فراموشی پاره ای از قرآن شود، و یا احیانا زمینه هائی در ذهن او فراهم آید كه قریبا بخشی از قرآن از حافظه و خاطر او زدوده شود؛ بلكه باید همواره استمرار و همبستگی خود را با خواندن و مرور قرآن ، حفظ كند. به اینصورت كه هر روز یا هر چند روز و یا در هر روز جمعه یك جزء از قرآن را همواره و برای همیشه تلاوت كند.

شاگرد باید پس از حفظ كردن قرآن ، تفسیر و سایر علوم مربوط به قرآن را دقیقا و درست فراگیرد. و سپس درباره هر علم و فن ، كلیات و فشرده ای از آنها را حفظ كند، به گونه ای كه صدر و ذیل آن فنون را بشناسد، و در فراگرفتن كلیات فنون و صناعت های علمی ، فنون مهمتر را به ترتیب بر فنون دیگر ترجیح دهد. و ما - ان شاء الله - تحت عنوان (خاتمه )، راجع به ترتیب علوم و فنون ، مطالبی را به تفصیل بازگو خواهیم كرد تا مراتب اهمیت علوم و درجه آنها از لحاظ ترتیب و تقدیم و تاءخیر، مشخص گردد.

باید شاگرد پس از طی این مراحل ، به عرضه كردن معلومات خود بر استاد و درخواست شرح و گزارش این معلومات و محفوظات از اساتید، سرگرم گردد. او باید در هر فنی به استادانی مراجعه و تكیه كند كه از لحاظ تحقیقات و تحصیلات مربوط به آن فن ، بر دیگران برتری و فزونی داشته باشند.

چنانكه برای شاگرد، میسر باشد كه شرح و گزارش دروس را در تمام روزهای هفته از استاد فراگیرد باید همین كار را انجام و ادامه دهد. و در غیر اینصورت موظف است به اندازه امكانات و حداقل ممكن ، اكتفاء نماید. و ما در این زمینه در سلسله بحثهای گذشته ، مطالبی را یاد كردیم .

2- باید مطالعات و اشتغالات علمی شاگرد، در خور فهم و استعداد او باشد

شاگرد و دانشجو باید در مطالعه و بررسی های علمی خود، به همان مقداری اكتفاء كند كه قدرت درك و فهم و استعداد او، توانائی برداشت آن ها را دارا بوده ، و ضمنا ذهن و هوش او بدآنها تمایل داشته باشد. او نباید طبع و قوای ذهنی خود را در این رهگذر، متنفر و خسته و فرسوده سازد، و نیز نباید به مطالبی كه فكر و قوای دماغی او را پریشان می كند، و ذهن او را دچار سرگشتگی و حیرت می نماید - مانند كتابهای متعدد و آثار متنوع و متفرق - سرگرم شود. كه این كار، وقت او را ضایع نموده و ذهنش را پریشان می كند.

در قرائت كتب و یا فراگرفتن كلیات فنون ، كار و كوشش خود را ناتمام نگذارد تا به قاطعیت و یقین و استحكام فهم ، نسبت به آن كتب و یا آن فنون نائل شود. و این امر بدان جهت است كه از اشتباه و لغزش مصون مانده و دچار جابجا شدن در مورد كتب و فنون علمی نگردد؛ چون لغزش و اشتباه و از این شاخه به آن شاخه پریدن ، موجب تضییع عمر و ناكامی شاگرد می شود.

اشتغال به قرائت كتبی كه اختلافات عقلی و امثال آن در آن مطرح است - قبل از آنكه شاگرد، فهم و درك خود را درباره آن مسائل ، تكمیل كند و راءی و نظریه او بر اساس حق و درستی ، استوار شود؛ و ذهن و مایه های علمی او برای فهم پاسخهای پیچیده ، آمادگی كامل كسب كند - این اشتغال ، از جمله همان كارهائی است كه ناكامی و عدم موفقیت را برای او به ارمغان می آورد.

البته این موضوع نسبت به اشخاص مختلف ، متفاوت است : (گروهی از افراد، چنین توانائی را دارا هستند، و عده ای فاقد آن می باشند). و هر كسی خویشتن را بهتر از دیگران می شناسد، (و می تواند راه و روش ویژه و مناسبی را در اشتغالات علمی خودش انتخاب كند).

3- تصحیح درس و معلومات قبل از اندوختن آن در حافظه

شاگرد قبل از آنكه درس خود را حفظ و از بر كند، باید به تصحیح دقیق آن در نزد استاد خویش و یا هر فرد دیگری - كه استاد، او را برای اینكار تعیین می كند و می تواند او را یاری دهد - اهتمام ورزد. و سپس به حفظ و از بر كردن دقیق ، سرگرم شود و محفوظات خود را به خوبی و درستی تكرار نماید.

او باید اوقات معینی را برای مواظبت و نگاهبانی از محفوظات خویش اختصاص دهد، و خویشتن را در چنین اوقاتی ، متعهد سازد كه اندوخته های حافظه خویش را بررسی كند تا ثبات و پایداری این محفوظات كاملا ضمانت گردد. و بالاخره باید این مساءله را - به خاطر حفظ استمرار و پیوستگی محفوظات علمی - دقیقا رعایت كند، به گونه ای كه همواره در ذهن او با وضع مطلوبی ، محفوظ بماند.

شاگرد نباید به هیچوجه - (كتابی را) از پیش خود و بدون تصحیح و جبران اشتباهات آن در نزد استاد و یا دیگران - مستقلا حفظ كند؛ زیرا این كار (بدون پشتوانه تصحیح آن در نزد استاد)، به تصحیف و تحریف كتاب و یا مطالب علمی آن منجر می شود.

پیش از این ، هشدار دادیم كه علم و دانش را نمی توان (مستقلا و استاد نادیده ) در كتب و نوشته ها جستجو كرده و آن را به دست آورد؛ (زیرا اخذ معلومات و فراهم آوردن معارف و دانش ها از كتاب - منهای استاد - نه تنها معلومات صحیح در اختیار شاگرد قرار نمی دهد؛ بلكه ) از زیانبارترین تبهكاری های علمی به شمار می آید. بخصوص در علم فقه (كه اگر شاگرد، در این علم و یا اساسا سایر علوم دینی ، راءسا و بدون استاد، دست اندر كار بررسی و مطالعه آنها گردد. قهرا معلومات لغزنده و لغزاننده و اشتباه آمیزی را در انبار ذهن خویش ، تثبیت و ذخیره می كند، و او نیز به نوبه خود، همین معلومات غلط را در اذهان دیگران جایگزین و خوش نشین می سازد. آیا هیچ مفسده ای به پایه مفسده معلومات ناقص و اشتباه آمیز در اذهان مردم می رسد؟)

4- باید جبران لغزش های استاد تواءم با حفظ حرمت او صورت گیرد

شاگرد باید همزمان با قرائت درس ، قلم و دوات و چاقو و قلم تراش را - به منظور تصحیح و ضبط تصحیحات لغوی و یا تصحیح اعراب - همراه خود داشته باشد. اگر استاد، طرز تلفظ شاگرد را درباره لغت و واژه ای تخطئه كند و خود شاگرد - به قطع و یقین و یا به احتمال قوی - تخطئه استاد را ناروا و نادرست تلقی نماید، باید تلفظ صحیح آن لغت را با ذكر عبارت قبلی ، برای استاد تكرار كند تا استاد متوجه ضبط صحیح آن لغت گردد. و یا آنكه تلفظ صحیح آن لغت را به صورت استفهام و پرسش عرضه نماید، (و بدینطریق ، استاد را به جبران اشتباهش رهنمون گردد)؛ چون ممكن است استاد سهوا و یا به خاطر لغزندگی زبان و شتابزدگی در بیان - به علت غفلت - دچار چنین اشتباهی شده باشد. (باید شاگرد برای تصحیح این اشتباه ، از لطف بیان و گفتار محبت آمیز خویش ، استمداد جوید، و ضمن احترام به استاد، او را متوجه لغزش خود سازد). نباید شاگرد برای جبران اینگونه اشتباهات لفظی استاد، (آمرانه و جسارت مآبانه ) بگوید: (خیر چنین نیست ؛ بلكه باید اینگونه تلفظ نمود).

باری ، اگر استاد، ضمن یادآوری شاگرد، متوجه حق و صواب گشت ، قهرا نظر و هدف مطلوب او تحقق یافته ، و نیاز به كوشش دیگری ندارد. ولی اگر علیرغم تذكر و یادآوری شاگرد، به تلفظ صحیح آن لغت ، التفاتی نكرد باید شاگرد، جبران این موضوع را به جلسه دیگری موكول سازد. البته باید از بكار گرفتن لطف بیان و حفظ نزاكت - برای تذكر اشتباه استاد - دریغ نورزد و یا اینكه اگر می داند كه خود استاد و شاگردان از غفلت و خلاف حق بودن سخن وی اطلاع دارند، به اصلاح غفلت و لغزش استاد به صورتی كه خود می داند نپردازد، و بدان مبادرت نورزد؛ (بلكه با استاد در این مورد مشورت كند. و بدینسان اگر ثابت شود استاد در پاسخ مساءله ای دچار لغزش شده است ، و جبران اشتباه استاد و اثبات حق ، یك امر فوت شدنی است و تدارك آن ، مشكل نبود، باید شاگرد، همان راه و روشی را در اصلاح و جبران پاسخ اشتباه آمیز استاد در پیش گیرد كه اخلاقا موظف بود در رفع اشتباه لفظی او به همان صورت عمل كند؛ ولی اگر موقعیت به گونه ای حساس و جبران ناپذیر باشد كه موكول ساختن جبران اشتباه به جلسات دیگر، مشكل و دشوار باشد، مثلا استاد می خواهد پاسخ سؤ ال را بر روی برگه و نامه استفتاء بنویسد و شخص سائل نیز، فردی بیگانه و یا از نقطه و مكانی دوردست آمده ، و یا آنكه خانه و سرای او دور باشد، و می خواهد به سرعت از مجلس استاد به شهر و دیار خود بازگردد، یا آدمی بدزبان و هتاك باشد؛ در چنین شرائطی لازم است شاگرد، فی المجلس نخست با اشاره ، و سپس با صراحت ، استاد را نسبت به اشتباهش هشدار دهد (تا در صدد تدارك آن برآید)؛ زیرا اگر شاگرد - در چنین موقعیت حساس - از اشتباه و لغزش استاد چشم پوشی كند و آنرا تذكر ندهد، به خود او خیانت كرده است . لذا باید در صورت امكان با چاره جوئیهای لطیف ، و گرنه ، با صراحت ، از چنین لغزشی پیشگیری كرده و استاد را به حقیقت ارشاد نماید.

اگر استاد برای تصحیح كتاب و درس شاگرد، در نقطه ای از كتاب ، متوقف شد، باید شاگرد در برابر آن نقطه و آن موضع از كتاب ، چنین بنویسد: (بلغ العرض ) یا (بلغ التصحیح ) یعنی عرض و مقابله و تصحیح كتاب و درس ، بدینجا رسیده است .

5 - استمرار در سعی و كوشش و بررسی محفوظات

پس از آنكه شاگرد در حفظ كردن و تصحیح و مطالعه و امعان نظر، درسها را از لحاظ اهمیت ، درجه بندی كرد، و اهمیت آنها را به ترتیب ، مورد رسیدگی قرار داد، و وظیفه خویش را درباره آنها به انجام رسانید باید معلومات و محفوظات خود را مورد مذاكره قرار داده و تفكر و تعمق در آنها را استمرار دهد، و فوائد و نكاتی را كه از این محفوظات استنباط می شود و به دست می آید مورد اهتمام و توجه قرار داده ، و درباره آنها با برخی از حاضران جلسه درس استاد، به گفتگو و مباحثه بپردازد.

درباره این موضوع - ضمن بحثهای آینده - بیان مفصلتری را در پیش داریم .

6- برنامه ریزی ساعات شبانه روزی برای اشتغالات علمی

شاگرد باید اوقات و فرصتهای شبانه روزی خود را طبق برنامه تحصیلی خود، تقسیم بندی و طرح ریزی نماید؛ زیرا این كار یعنی داشتن برنامه روزانه و تقسیم اوقات ، موجب بركت و ازدیاد عمر علمی و فرصتهای تحصیلی دانشجو می گردد. شاگرد باید بازمانده عمر خویش را غنیمت بشمارد؛ زیرا بازمانده عمر انسان آنچنان گرانبها است كه نمی توان آنرا ارزیابی نموده ، و قیمت و بهائی برای آن تعیین كرد.

بهترین اوقات و فرصت ها برای حفظ كردن ، سحرها و ساعات پس از نیمه شب . و عالی ترین فرصت برای بحث و گفتگوهای علمی ، ساعات بامدادان . و مطلوب ترین موقع برای كتابت و نگارش ، اوقات نیمروز. و سودمندترین لحظه ها برای بررسی و مطالعه و مذاكره ، شبانگاهان و بازمانده ساعات روز می باشد.

از گفته ها و بیاناتی كه تجربه نیز آن را تاءیید می كند این است كه حفظ كردن مطالب در شبانگاهان از حفظ كردن در ساعات روز، نافع تر می باشد؛ چنانكه حفظ مطالب در حالت گرسنگی و عدم امتلاء معده ، سودمندتر از هنگام سیری است .(357)

اگر شاگردی بخواهد در حفظ و غوررسی معلومات خود، كاملا موفق و كامیاب گردد باید جا و مكانی خالی از اغیار و به اصطلاح : محل دنجی را انتخاب كند كه از عوامل سرگرم كننده و مشغول ساز از قبیل سر و صدا و سبزه و گیاه و رودهای جاری و راه ها و شوارع پرتراكم - كه رفت و آمد و حركات در آنجا زیاد است - بدور باشد؛ زیرا این عوامل ، مانع آسایش دل و آرامش و فراغ خاطر می باشد، و موجبات تفرق و پریشانی قلب و اندیشه آدمی را فراهم می سازد.

7- انتخاب روز و ساعت ویژه برای آغاز به درس

شاگرد باید درس خود را در ساعات نخستین بامدادان قرار دهد؛ چون در حدیث آمده است :

(( (بورك لامتی فی بكورها) )) (358)

ساعات نخستین بامدادان ، به عنوان لحظات مبارك و پربركتی برای امت و پیروان من قرار داده شده است .

و نیز در حدیث دیگر می بینیم كه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله ) می فرماید: (در لحظات صبحگاهی ، جویای دانش باشید؛ زیرا من از پروردگار خویش ‍ درخواست نمودم كه صبحگاهان را لحظات خیر و بركت و فزونی و سعادت برای امتم قرار دهد)(359) .

شاگرد باید روز پنجشنبه را روز آغاز درس خود قرار دهد. و در برخی از روایات آمده است : (روز شنبه و یا پنجشنبه ، درس خود را آغاز كند. و بر حسب روایات دیگر، رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرمود: علم و دانش را در روز دوشنبه جویا شوید، (و درس خود را در چنین روزی آغاز كنید)؛ زیرا خداوند متعال در چنین روزی ، راه را برای افراد پویای علم و دانشجویان ، هموار می سازد)(360) .

و نیز روایت شده است كه روز چهارشنبه برای شروع به درس ، روز مناسبی است ؛ زیرا (هر كاری كه در روز چهارشنبه آغاز شد به فرجام و پایان خود، رسید).

البته یكی از علماء - روز یكشنبه را - به عنوان روز مناسبی - برای شروع به درس انتخاب كرده است ؛ ولی من به ماءخذ و سندی برای این انتخاب ، در كتب حدیث ، واقف نشده ام .

(با توجه به اینكه روایات در مورد شروع به درس در هر یك از روزهای هفته ، مختلف به نظر می رسد، چنین به نظر می رسد كه جز روز جمعه ، هر یك از روزهای هفته برای این كار مناسب است ، برای هر یك از این روزها - از لحاظ شروع به درس - ماءخذ روائی وجود دارد؛ ولی روز یكشنبه از دیدگاه مؤ لف ، از نظر مدرك روائی ، مورد تردید می باشد).

8 - شدت اهتمام در مطالعه و بررسی مسائل مربوط به درس حدیث

شاگرد باید حدیث را در آغاز ساعات روز از استاد، سماع نموده و در چنین لحظاتی به شنیدن حدیث ، مبادرت ورزد. در مساءله سماع حدیث و اشتغال به علوم مربوط به آن ، و نیز بررسی و مطالعه در اسناد، رجال ، معانی ، احكام ، فوائد و نكات ، لغت ، تواریخ ، صحیح ، حسن ، ضعیف ، مسند، مرسل و سایر انواع حدیث ، هیچگونه مسامحه و سهل انگاری را روا نداند. (باید این گونه مسائل را كه با درس حدیث ، پیوند و ارتباط مستقیم دارد به دقت مورد مطالعه و بررسی قرار دهد)؛ زیرا مطالعه و غوررسی این مسائل در درس حدیث ، یكی از دو بال و دو بازوی كسی است كه عالم و آگاه نسبت به شریعت بوده و مفسر و مبین احكام دینی است . بازو و بال دیگر عالم دینی ، قرائت و خواندن حدیث است . (و یك فرد عالم دینی به مدد این دو بال و بازوی نیروبخش ، می تواند در فضای دل انگیز و روح افزای آئین و احكام الهی بپرواز درآمده و تمام زوایای این جو آسمانی و الهی را درنوردد).

شاگرد نباید به صرف سماع و شنیدن حدیث ، اكتفاء و قناعت كند؛ بلكه باید به درایت و (درك معانی و مفاهیم حدیث ) اهتمام فراوانتری را مبذول دارد. زیرا هدف و مقصود از نشر و تبلیغ حدیث ، درایت (و بازیافتن مفاهیم و محتوای حدیث و عمل كردن به آن ) می باشد.

9- دقت و بررسی مطالعات و محفوظات و منابع آن ها

در مورد روایت و نقل كتبی كه نزد استاد، قرائت كرده ، و یا شخصا آن ها را مورد مطالعه قرار داده ، و به ویژه راجع به محفوظات خود - كه از لابلای اینگونه كتب فراهم آورده است - اهتمام و عنایت كافی مبذول دارد (و از بذل دقت و امعان نظر در نقل از این كتب ، و نیز نقل محفوظات خود، دریغ ننماید)؛ زیرا اسانید(361) (یعنی اسناد به رجال و مراجعی كه شاگرد در نقل و روایت خود بدآنها متكی است ) و روایات و حكایات خود را به آن ها استناد می نماید به عنوان (انساب ) و شناسنامه و مشخصات بنیادی آن كتب تلقی می شود.

شاگرد و دانشجو باید در تلقی واژه هائی كه استاد به كار می برد و یا شعری كه می خواند و یا خود می سراید، و یا تعبیرهای دلچسبی كه استاد در ساختن و پرداختن آنها اعمال ذوق و سلیقه می كند (و یا كتابی كه تاءلیف می نماید) حرص و شوق و علاقه شدید خود را به كار گیرد، (و حالت اشتیاق و دلبستگی خویش ‍ را در تلقی صحیح این مطالب و دریافت آن در خود بیدار سازد).

باید او سعی كند كه امور و مسائل مهم و پرارزش را نقل و روایت كرده و در صدد شناسائی كسی برآید كه استاد او، معلومات خویش را از وی اخذ كرده است و نیز درباره اسناد مراجع بیانات استاد و امثال آن ها كسب اطلاع و آگاهی نماید.

10- صیانت و پاسداری از دانش و سرمایه های علمی از طریق كتابت و نگارش آن

اگر شاگرد به بررسی و كاوش در محفوظات خود - كه از كتب مختصر و نوشته های فشرده فراهم آورده است - موفق گردد و به ضبط اشكالات موجود و نكات پرارزش و سودمند آن ها دست یابد، باید از مرحله اختصار و فشردگی ، به بحث و تحقیق درباره كتب و مطالب مبسوط و گسترده تر و بزرگ تر از كتاب های قبلی ، یعنی كتب مفصل ، منتقل گردد. این انتقال باید با بررسی های دقیق و اهتمام و كوشش های مستمر و مستحكمی ، همراه باشد و باید نكات باارزش و مسائل دقیق و شاخه و برگ های جالب و كیفیت حل مشكلات ومسائل پیچیده علمی و جهات امتیازات مسائل متشابه مربوط و تمام علوم و فنونی را كه دست اندر كار مذاكره آن ها است ، و در ضمن مطالعه كتب و یا از طریق استفاده و استماع از استاد، بدآنها دست یافته است آن ها را از طریق تعلیق و نگارش ضبط نماید.

شاگرد نباید هیچ نكته سودمندی را كه شخصا به آن برخورده است و یا از دیگران شنیده - ولو آنكه درباره هر علم و فنی باشد - ناچیز و حقیر تلقی كند؛ بلكه باید هر چه زودتر به نگارش و حفظ آن مبادرت ورزد. از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) روایت شده است كه فرمود: (قیدوا العلم ): علم و دانش را به قید و بند در آرید. عرض كردند: راه و رسم آن چیست ؟ فرمود: كتابت و نگارش آن (362) (می تواند راه فرار و گریز آنرا مسدود سازد و ناگزیر، پایدار و پابرجای ماند). و نیز روایت كرده اند كه یكی از انصار با نبی اكرم (صلی الله علیه و آله ) مجالست و شد آمد می كرد و سخنانی از آن حضرت می شنید كه برای او خوش آیند و شگفت انگیز بود و احساس می كرد كه علاقه و دلبستگی شدیدی به این سخنان دارد؛ ولی نمی توانست بیانات آن حضرت را در خاطرش نگاهدارد. به همین جهت مراتب نگرانی و شكوه خود را - راجع به نسیان و فراموشی - با رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) در میان گذاشت . حضرت به او فرمود: از دست خود مدد گیر. و به دست او اشاره فرمود كه سخنانش را بنویسد(363) . لذا گفته اند: كسی كه معلومات و مایه های علمی خود را بر روی نوشت افزار و كاغذ نیاورد و آنرا ثبت و ضبط نكند، نمی تواند این مایه ها را در شمار علم و دانش خویش محسوب نماید؛ (چون اینگونه مایه های ضبط ناشده ، فرار و گریزان است . و تا آنگاه كه نوشته نشود این سرمایه ها مورد دستبرد نسیان و تطاول فراموشی واقع می شود، و حامل علم ، از آن تهیدست می گردد).

ما در ضمن بحث از آداب كتابت و نگارش - به خواست خداوند متعال - اخبار و احادیث دیگری را در این باره یاد خواهیم كرد.

11- اغتنام فرصت دوران نشاط و جوانی و لزوم والائی همت

شاگرد باید در جد و جهد و كوشش و پویائی از علم ، بیش از حد معمول اهتمام ورزیده ، و بی اندازه دامن همت به كمر زند. و در بهره مند شدن از میراث انبیاء (علیهم السلام ) به مقدار كم و ناچیز، قناعت و بسنده نكند. وقت فراغ و آسایش خاطر و حالت نشاط و شادابی و آغاز دوره جوانی و برنائی را - قبل از آنكه عوامل و عوارض تباه گر و ریاست و جاه و مقام بدان هجوم آورد - غنیمت بشمارد؛ زیرا بطالت گرائی و گرفتاری انسان به هر نوعی از ریاست و سرپرستی ، كشنده ترین و سخت ترین دردها و مشكل ترین و بدخیم ترین بیماریها برای پیشرفت تحصیلی است .

شاگرد باید از تیررس این حالت ، سخت بر حذر باشد. اگر كسی خویشتن را از هر لحاظ، كامل تلقی كند و خود را از اساتید، بی نیاز بیند؛ - اگر درست بیندیشد - این حالت غرورآمیز، عین نقص بینش علمی و حقیقت جهل و نادانی ، و نمایانگر حماقت و كم خردی ، و نمودار قلت سرمایه علمی و معرفت او است . (انسان نباید خود را در هیچ مرحله ای از مراحل علمی ، متوقف سازد، و در خویشتن ، احساس كمال و بی نیازی كند؛ زیرا مجهولات و نكات نایافته و ناشناخته علمی ، آنقدر فراوان و گسترده است كه عمر نوح ، و بلكه عمر هستی جهان ، برای بازیافتن و كشف آنها نارسا و قاصر است ، تا چه رسد به عمر كوتاه دوران تحصیل كه فقط انسان می تواند در این دوره ، قطره ای از دریای ژرفنا و گسترده نقاط مجهول علمی را در اختیار شاگرد قرار داده و یا خود از آن بهره مند گردد.

12- حفظ همبستگی و ادامه استمرار شركت در جلسات درس

باید شاگرد، ملازمت و همبستگی خویش را با جلسه درس ، و بلكه در صورت امكان با هر نوع جلسات استاد، حفظ كند؛ زیرا در سایه این همبستگی ، خیر و بركت مراتب تحصیل علم و ادب ، رو به فزونی گذاشته و شاگرد بیش از پیش به نكات سودمند و متنوعی دست می یابد كه شاید ممكن نباشد این نكات را از لابلای كتب و دفاتر علمی بازیافت . (دسترسی به این نكات سودمند به وقت و فرصت فراوانی نیاز دارد تا بتوان به برخی از آنها در كتب و نوشته ها آگاهی پیدا كند. ولی استاد در طی جلسات علمی ، بیشترین نكات ارزشمند را بی دریغ و بدون زحمت ؛ در اختیار شاگرد قرار میدهد)؛ چنانكه امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) در حدیثی كه قبلا از آن یاد كردیم به همین نكته اشاره كرده و فرموده است : نباید (از طولانی شدن همنشینی و مجالست با عالم و دانشمند، خاطرت ملول و آزرده شود؛ زیرا عالم و دانشمند همچون خرما بنی است كه باید در پای آن به انتظار بنشینی و چشم براه آن باشی تا رطب منافع و نكات گوارائی از آن برای تو فروافتد(364) . (و شهد آن ، كامت را شیرین سازد).

شاگرد نباید همت خود را فقط به شنیدن درس اختصاصی خویش ، محدود سازد؛ زیرا اكتفاء كردن به درس شخصی و اختصاصی ، نشانه كوتاهی همت او است ؛ بلكه باید برای اشتغال به دروس دیگر همت گمارد؛ چون درس های متنوع و متعدد استاد، گنجینه های گوناگون و گوهرهای رنگارنگ و متنوعی است كه باید شاگرد - در صورتی كه دارای هوش و استعداد و ظرفیت و تحمل كافی باشد - از هر دری كه فراسوی او در برابر این گنجینه و گوهرها گشوده می شود، توشه ای برگیرد. و به اصطلاح : (دم را غنیمت شمارد). لذا باید با شاگردان و دوستان دیگر، در آن دروس مشاركت نموده و چنین فرض كند: هر درسی كه استاد بدان سرگرم می گردد از آن اوست (و در عداد و شمار درس اختصاصی او به حساب می آید).

اگر دانشجو احساس نماید كه توانائی لازم برای ضبط و دریافت همه دروس را ندارد، باید سعی كند به دروسی - كه از لحاظ ارزش و اهمیت در درجه نخست قرار دارد - خویشتن را به ترتیب اهمیت آنها سرگرم سازد. آری باید شاگرد این آداب را در دروس (مفرقه )(365) و غیررسمی رعایت كند.

اما در مورد درس (تقاسیم ) (366) یعنی دروس برنامه ای و رسمی باید گفت : شاگردی كه قدرت و توانائی ضبط و دریافت مطالب چنین دروسی را دارا نباشد، ورود او در آن دروس ، شایسته نیست .

13- رعایت آداب ورود به جلسه درس

آنگاه كه شاگرد وارد جلسه استاد می گردد. باید با صدائی رسا - كه به گوش همه حاضران جلسه می رسد - بر آنها سلام و تحیت گوید. و سلام و درود گرم تر و صمیمانه تری را اختصاصا به استاد، تقدیم دارد.

برخی از دانشمندان معتقدند: جلسات درس و حلقات علمی - كه حاضران می خواهند سرگرم بحث و مذاكره در آن گردند - از جمله موارد و مواضعی است كه نباید هنگام ورود به آن ، بر حاضران سلام كرد. و گروهی از علماء، این نظریه را تاءیید و پسند كرده اند. این نظریه ، نظریه ای در خور حق و صواب و به جا می باشد؛ زیرا عكس العمل سلام كردن تازه وارد، این است كه حاضران به درود و تحیت او پاسخ گویند، و این پاسخ دادن - احیانا آنانرا از مسیر بحث ، منحرف ساخته و حضور قلب و تمركز فكر آنها را از میان می برد، چنانكه غالبا چنین حالتی به حاضران دست می دهد، به ویژه اگر در اثناء تقریر و توضیح یك مساءله علمی ، یك فرد تازه واردی را با سلام كردن خود، رشته سخن استاد و شاگردان را از هم گسیخته سازد، زیان چنین عملی از زیان موارد و مواضعی كه نباید در آن موارد به سلام مبادرت نمود، فزونتر می باشد.

با توجه به این نكته ، اگر شاگردی بخواهد در اینگونه مواقع حساس ، وارد جلسه درس گردد باید - در صورت امكان - محلی را در داخل جلسه درس انتخاب كند كه از دیدگاه استاد، مخفی باشد به طوریكه استاد - تا آنگاه كه از تدریس فارغ می شود - متوجه حضور او نگردد. ورود شاگردان با چنین كیفیتی به جلسه درس ، علاوه بر آنكه با ضوابط ادب و نزاكت تواءم است ، موجب می گردد حق آن ایفاء شود و نیز حق بحث و تحقیق - از لحاظ مصونیت آن از عوامل مشغول كننده و پریشان ساز - اداء گردد. و در نتیجه جمع میان این دو حق امكان پذیر خواهد گشت .

14- رعایت موازین جلوس در جوار معلم .

آیا در چه شرائطی می توان در جوار استاد و در كنار او قرار گرفت ؟

شاگرد پس از تقدیم سلام ؛ نباید هنگام ورود به جلسه درس از روی سر و گردن حاضران گام بردارد تا خود را به استاد، نزدیك سازد و در جوار او قرار گیرد. لذا اگر مقام علمی و مراتب سنی او در حدی نباشد كه بتواند در جوار و كنار استاد بنشیند، (حق ندارد به خاطر تقرب به استاد، از سر و كول دیگران عبور نماید)؛ بلكه باید به همان جائی كه رسید جلوس كند، چنانكه در این باره حدیثی به ما رسیده است (367) .

اگر استاد و یا حاضران مجلس درس ، صریحا او را به طرف صدر مجلس و نشستن در كنار استاد دعوت كنند، و یا آنكه مقام و منزلت او ایجاب كند كه در جوار استاد جلوس نماید، و یا اینكه بداند كه استاد و یا حاضران ، سخت علاقه مندند و ترجیح می دهند كه او در كنار استاد قرار گیرد، و یا نشستن او در جوار استاد، مقرون به مصلحت شاگردان دیگر باشد؛ به این صورت كه مثلا استاد می خواهد با او به گونه ای مذاكره نماید كه مذاكره وی برای حاضران ، سودمند افتد، و یا اینكه چنان شاگردی مسن تر از دیگران ، و یا دارای صلاحیت و فضیلت فزونتری است ، (در چنین مواردی ، این شاگرد می تواند از میان جمعیت ، راهی را به سوی استاد بگشاید) و هیچگونه مانع اخلاقی برای چنین رفتاری وجود ندارد. (و اساسا در اینگونه موارد، شاگردان دیگر موظفند اخلاقا راه گشای چنین شاگردی به سوی استاد باشند تا در جوار و كنار او قرار گیرد).

15- رعایت حق اولویت دیگران نسبت به محل جلوس

اگر مقام و منزلت و موقعیت شاگرد، ایجاب كند كه در كنار استاد باشد باید سعی كند خویشتن را به استاد نزدیك ساخته و در جوار او قرار گیرد، تا بدون زحمت و مشقت ، سخنان استاد را كاملا درك و استماع نماید. ولی نباید آنقدر خود را به استاد نزدیك سازد كه عمل او به عنوان سوء ادب و خروج از حدود نزاكت تلقی گردد. و چنانكه قبلا نیز یادآور شدیم : لباس و یا عضوی از اندام خود را بر روی لباس و مسند و مخده و سجاده و بساط و فرش مخصوص استاد قرار ندهد.

باید متذكر شویم كه اگر شاگردی قبل از دیگران ، محلی را برای نشستن در مجلس درس انتخاب كرد، او از دیگران نسبت به آن محل ، احق و اولی است ، و روا نیست كه فرد دیگری او را از جای خود بركند و ناآرامش ساخته و محل او را اشغال نماید؛ اگرچه بر حسب موازین آداب جلوس ، چنین فردی دارای لیاقت و شایستگی فزونتری بوده و جلوس او در آن محل سزاوارتر باشد.

یكی از دانشمندان میگوید: در چنین شرائطی از این پس ، حق شاگرد نسبت به آن محل و مكان ، پایدار می ماند، و همانند پیشه ور و دستفروشی كه در بازار و گوشه ای از خیابان ؛ با محل و مكانی ، انس یافت به خاطر جدا شدن و دوری موقت او از آن مكان ، حق اختصاص وی از میان نمی رود. اگر شاگردی در مجلس ‍ درس استاد، جا و مكانی ویژه برای خود انتخاب كرد و بدان ماءنوس گشت - اگر یكی دو روز نتوانست در درس شركت كند و سپس موفق به حضور و شركت در جلسه درس گردد - حق او نسبت به آن مكان ، محفوظ خواهد ماند. و همین حكم درباره نمازگزار نیز جاری است كه متضمن فائده ای در نماز می باشد و این فائده عبارت از ذكر، و امثال آن است .

16- رعایت ادب و نزاكت نسبت به حاضران جلسه درس

باید رفتار شاگرد نسبت به رفقاء و حاضران جلسه درس ؛ تواءم با ادب و نزاكت باشد؛ زیرا در حقیقت ، اظهار ادب نسبت به آنها به منزله ادب نگهداشتن با استاد و احترام و ارج نهادن به جلسه درس او است . بنابراین شاگرد، اخلاقا موظف است بزرگسالان و همگنان و رفقاء و دوستانش را در مجلس درس استاد، ارج نهد و حق آنانرا از لحاظ احترام ، اداء نماید.

17- نباید محل جلوس دیگران را اشغال كرد

شاگرد نباید مزاحم هیچیك از شركت كنندگان جلسه درس گردد، و نیز نباید متوقع باشد و ترجیح دهد كه كسی از جای خود برخیزد و آنرا به او پیشكش كند. و اگر كسی هم حاضر به این امر شد، موظف است تسلیم تعارف او نشود، و به جای او در آن مكان ننشیند؛ چون پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله ) انسان را از چنین عملی ، نهی كرده و فرموده است : نباید كسی را از جای خودش بلند كرد تا خود در آنجا بنشیند. و نیز اضافه فرمود: (ولی بهتر است به جای اینكار، مجلس را برای واردین ، گشاده و گسترده سازید(368) ) تا (فرد تازه وارد برای جلوس خود جا و مكانی بیابد).

آری ، اگر نشستن شاگردی در جای شاگردی دیگر، مقرون به مصلحت و فائده ای برای حاضران جلسه درس باشد، و از شواهد و قرائن نیز چنین برآید كه این شاگرد، سخت علاقمند است كه در جای او جلوس كند، در چنین صورتی اشغال جای شاگرد دیگر، اخلاقا بلامانع است ، (یعنی می تواند جای فرد دیگری را با رضای خاطر او اشغال كند).

18- شاگرد باید در رده حلقه درس قرار گیرد

شاگرد نباید - بدون نیاز و ضرورت - در میان حلقه درس و یا جلوی شاگرد دیگری جلوس كند؛ چون از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) روایت شده است كه آنحضرت ، كسی را كه در میان حلقه و مجلس درس بنشیند، مطرود از مهر و لطف الهی معرفی فرموده است (369) .

البته اگر - به خاطر تنگی و محدودیت محیط جلسه درس و یا به علت ازدحام و انبوه بودن جمعیت و یا برای شنیدن درس - ناگزیر به جلوس در میان حلقه مجلس درس گردد، نشستن او بدینگونه بلامانع است .

19- نباید هنگام جلوس ، میان دو فرد ماءنوس ، جدائی انداخت

شاگرد نباید - به منظور انتخاب جا و مكان نشستن - میان دو برادر، و یا میان پدر و پسر، و نیز میان دو فرد نزدیك و خویشاوند، و یا میان دو یار محب و دوستدار یكدیگر - جز با رضای خاطر و تمایل آنها - جلوس كند؛ چون پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) از نشستن میان دو فرد ماءنوس با یكدیگر - باستثنای مواردی كه طرفین اجازه دهند - نهی فرموده است (370) .

20- رعایت آسایش حاضران

حاضران و شركت كنندگان در جلسه درس ، اخلاقا موظفند به محض ورود شخص تازه وارد، بدو تهنیت گفته ، و برای نشستن او، مجلس را آماده ساخته و برای او جائی باز كنند و به خاطر او، مجلس را گشاده و محیای جلوس وی سازند و در خور شاءن و مقامش - آنگونه كه به امثال و اقران او احترام می گذارند - شخصیت او را ارج نهند.

اگر برای جلوس او، جلسه آماده و گشاده گردد تا جائی برای نشستن او فراهم شود، و نیز احساس كند كه خود حاضران در مضیقه قرار گرفته اند، خویشتن را به اصطلاح : جمع و جور كند و خود را نگستراند و بر روی زمین ، پهن نسازد. او نباید با بر و پهلو و پشت خود به كسی تكیه كند. و نیز نباید با پس و پیش رفتن ، خود را جابجا كرده ، و خود از میان جمعیت بیرون افتد. (و بالاخره مزاحم دیگران نگردد و باید رنج خود را در برابر راحتی دیگران ، با آغوش باز پذیرا باشد).

21- عدم مداخله در درس دیگران

شاگرد نباید در درس اختصاصی دیگران ، سخنی به میان آورد، سخنی كه با آن درس ارتباط ندارد، و یا موجب می گردد كه رشته بحث و گفتگوی شاگردان و استاد را از هم گسیخته سازد. اگر گروهی ، درس خود را آغاز كردند نباید سخنی را كه مربوط به درس گذشته و یا دروس دیگر است مطرح سازد، سخنی كه می تواند آنرا در فرصتهای دیگر به میان آورد. كه بعدا قابل جبران و تدارك می باشد. البته اگر استاد و شاگردان آن درس ، به او اجازه چنین كاری را بدهند، بازگو كردن مطالبی كه با آن درس بیگانگی دارد، بلامانع خواهد بود.

22- عدم مداخله و مشاركت در سخن دیگران

هیچ شاگردی اخلاقا حق ندارد، ضمن گفتگوی شاگرد دیگر، یعنی شاگردی كه با استاد، سرگرم گفتگو است با او همصدا و همزبان گردد، و در سخنان آندو شركت نماید. بخصوص او حق ندارد ضمن بحث و مذاكره استاد نیز در ایراد مطلب با او هم آواز شود.

یكی از حكماء می گوید: (ادب و نزاكت ، ایجاب می كند كه انسان در سخنان و گفتار استاد و یا هر كسی دیگر، مشاركت و دخالت (نابجا) نكند؛ اگرچه دارای اطلاع و آگاهی فزونتری نسبت به آن سخنان باشد)(371) .

شاعری (372) نیز در این باره گوید:

(( و لاتشارك فی الحدیث اهله



و ان عرفت فرعه و اصله ))



در گفتار اهل سخن و مذاكره ، دخالت نكن ، اگرچه اصل و فرع و ریشه و شاخه سخن آنان را قبلا شناسائی كرده باشی .

لكن اگر خود گوینده (یعنی استاد و یا شاگرد) به این دخالت ، رضایت دهند، هیچ مانعی برای این كار، وجود ندارد.

23- ادب نگاهداشتن با استاد و شاگردان

اگر یكی از شاگردان به شاگرد دیگری اسائه ادب نمود - بجز استاد - هیچ فرد دیگری حق نهی و تنبیه او را ندارد، مگر آنگاه كه استاد، آن فرد را موظف سازد تا از اسائه ادب چنان شاگردی جلوگیری كند، و یا آنكه در سر و نهان - از طریق اندرز و نصیحت - مانع اسائه ادب آنها نسبت به یكدیگر گردد.

اما اگر یكی از شاگردان و حاضران جلسه ، با خود استاد برخلاف ادب و نزاكت رفتار كند، همه شاگردان موظفند - در حد توانائی خویش - او را توبیخ نموده و طردش سازند و از رفتار او جلوگیری كنند، و در صدد حمایت و یاری از استاد برآیند ولو آنكه خود استاد از جسارت چنین شاگردی چشم پوشی و گذشت خویش را اظهار نماید، معذلك باید شاگردان به منظور اداء حق استاد، مانع جسارت شاگرد نسبت به او گردند.

24- رعایت نوبت در درس

آنگاه كه شاگرد می خواهد درس خود را بر استاد بخواند، باید نوبت خویش را از لحاظ تقدیم و تاءخیر، مراعات كند. او نمی تواند بدون اجازه و رضایت دیگران ، نوبت اختصاصی آنها را اشغال نموده و قرائت درس خود را جلو اندازد.

روایت كرده اند كه (یكی از انصار برای طرح پرسشی ، حضور پیامبر اكرم (صلیالله علیه و آله ) رسید؛ در این اثناء مردی از قبیله ثقیف وارد شد، (و در حین گفتگوی مردانصاری با آن حضرت ، سخنی به میان آورد) حضرت به او فرمود: یا اخاثقیف ای برادر،این مرد انصاری ، پیش از تو، مساءله ای را با من در میان گذاشت . كمی درنگ كن و در جایخویش بنشین تا قبل از رسیدگی به خواسته تو، به برآوردن حاجت و نیاز این مردانصاری ، آغاز كنیم )(373) .

گفته اند: شاگرد نباید نوبت خود را در اختیار دیگران قرار دهد؛ زیرا اینگونه ایثار و گذشت از قرب ، و صرفنظر كردن از تقدم نوبت - (كه از رهگذر آن ، فرصت انسان از دست می رود - نه تنها به عنوان كمال اخلاقی تلقی نمی گردد؛ بلكه به خاطر دوری و ناسازگاری با دانش آموختن )، نقص و كاهش همت انسان را در امر تحصیل نشان می دهد.

اگر استاد، چنین احساس كند كه چنانچه شاگردی نوبت دیگران را در اختیار گیرد، مقرون به مصلحت است و خود استاد نیز اجازه چنین كاری را صادر كند، باید شاگرد - در مقام امتثال و اطاعت از امر استاد - درس خویش را در خارج از نوبت بخواند، البته با این اندیشه كه نظر و صوابدید استاد، تواءم به مآل اندیشی و كمال بوده و هدف صحیحی را در این كار منظور كرده است .

بعضی از دانشمندان معتقدند كه اگر شاگرد، نوبت درس خود را در اختیار شاگرد غریب و ناآشنائی قرار دهد، این كار او، در خور استحباب و مقرون به رضای الهی است ؛ چون همه مردم تا حد دوردستی به احترام و ارج نهادن افراد غریب و حفظ حرمت و رعایت حال آن ها موظف هستند. در این باره ، روایتی نیز از ابن عباس نقل شده است كه همین مطلب را تاءیید می كند(374) .

و بدینسان اگر برای شاگردی - كه درس او در نوبت بعدی قرار دارد - حاجتی ضروری پیش آید و شاگردی كه نوبت او مقدم است از این پیش آمد، آگاه گردد (مستحب است كه نوبت خود را در اختیار چنین شاگردی قرار دهد تا درس خود را در نوبت اول بخواند و بتواند به حوائج ضروری خویش رسیدگی نماید).

ملاك نوبت گرفتن عبارت از حضور در جلسه می باشد، اگر چه پس از حضور، برای كارهای ضروری از قبیل قضاء حاجت و یا تجدید وضوء از جلسه خارج شود. البته نوبت او در صورتی محفوظ می ماند كه بازگشت و عودت او به جلسه درس ، خارج از حد متعارف ، طولانی نگردد. (و الا نوبت و حق اولویت او از میان می رود).

اگر دو شاگرد برای دو درس متفاوت ، در یك زمان در جلسه حضور یابند استاد باید نوبت را برای شروع به درس هر یك از آنها مشخص سازد. بدیهی است كه توسل به قرعه و استفاده از آن در صورتی صحیح است كه تعلیم علمی كه تدریس می گردد به حد وجوب و لزوم و ضرورت رسیده باشد. ولی اگر تعلیم علم مورد نظر دارای وجوب و ضرورت نباشد، استاد در تعیین نوبت مخیر است . البته در چنین شرائطی نیز مستحب است كه نخست ، رعایت ترتیب نوبت نموده ، و در صورت تساوی آنها از لحاظ حضورشان در جلسه درس به قرعه متوسل شود.

اگر استاد همه شاگردان را - در صورت تساوی و برابر بودن آنها از لحاظ درك و فهم - در یك درس ، گردهم آورد، چنین كاری نیز جائز و روا می باشد.

معید و مدرس مدرسه (كه اولی از میان جمع شاگردان ، انتخاب می شود، و استاد را در اعاده و توضیح درس یاری می دهد) اگر به اقراء درس - آن هم در وقت معینی برای شاگردان مدرسه - موظف گردند، نمی توانند نوبت دیگران را بر نوبت شاگردان مدرسه - بدون اجازه و رضایت آنان - جلو اندازند، اگرچه شاگردان خارج از مدرسه ، قبل از شاگردان مدرسه ، در جلسه درس حضور بهم رسانده باشند. البته در صورتی كه تدریس و تعلیم شاگردان خارج مدرسه به حد وجوب نرسیده باشد، و یا آنكه تعلیم به همه آنها اعم از اهل مدرسه و جز آنها به سر حد وجوب برسد.

ولی اگر تدریس به شاگردان خارج از مدرسه ، به سر حد وجوب برسد، و معید و مدرس مدرسه ، در تدریس به اهل مدرسه ، احساس تكلیف ضروری و واجب نكنند، آیا چنین موردی از همان موارد استثنائی است (كه بتوان نوبت تدریس به آنانرا بر اهل مدرسه ، مقدم داشت ) و یا باید به حكم وجوب و تكلیف الزامی ، به آنان تدریس كرد و انجام وظیفه اختصاصی آن روز - یعنی تدریس به اهل مدرسه را - رها نموده تا در روز دیگری انجام گیرد؟ و یا آنكه باید نوبت اهل مدرسه را بر نوبت شاگردان خارج از مدرسه ، جلو انداخت ؟

هر یك از وجوه فوق ، قابل عمل می باشد. ولی بهتر آن است كه در آن روز - اختصاصا - به شاگردان خارج از مدرسه ، تدریس كند، و روز دیگری را برای تدریس به شاگردان مدرسه ، اختصاص دهد.

25- رعایت موازین جلوس در محضر استاد

شاگرد باید به هنگام درس - به همان كیفیتی كه قبلا بطور مفصل یادآوری كردیم - در برابر استاد، جلوس كند و به همانگونه كه در بخش های گذشته متذكر شدیم ، باید طرز نشستن او نمایانگر نزاكت و ادب او در محضر استاد باشد.

وقتی به جلسه درس می رود، كتاب درسی خود را همراه خود گیرد و شخصا آنرا با خود بردارد، (یعنی در این كار از هیچ كسی كمك نگیرد)، و كتاب را در حال خواندن و قرائت - به صورت باز و گشاده - بر روی زمین قرار ندهد، بلكه آنرا به دست گرفته و از روی آن ، درس را قرائت كند.

26- كسب اجازه از محضر استاد و خواندن دعاء به هنگام قرائت درس

شاگرد نباید - قبل از كسب اجازه از استاد - به قرائت درس آغاز كند. این نكته را گروهی از دانشمندان یادآور شده اند(375) (كه باید شاگرد برای قرائت درس ، از استاد كسب اجازه نماید). و آنگاه كه استاد، اجازه قرائت را به او داد باید (استعاذه ) كند، (یعنی از شر شیطان به خدا پناه برد و بگوید:

(( اعوذ بالله من الشیطان الرجیم - یا - اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم - یا - استعیذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم ) )) .

سپس نام خداوند متعال را بر زبان جاری سازد (و بگوید:

(( بسم الله الرحمن الرحیم ) )) .

پس از آن ، خدای را سپاس گفته و بر پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) و خاندانش (علیهم السلام ) درود فرستد (مثلا به عنوان نمونه بگوید:

(( الحمدلله رب العالمین ، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین ) )) .

بعد از آن ، دعای خود را به استاد و والدین و همه استادان خویش و دانشمندان و خویشتن و سایر مسلمین ، نثار كند. و چنانچه دعای ویژه ای نیز نثار مؤ لف كتاب درسی خود نماید، كار خوب و پسندیده ای است .

شاگرد باید بدینسان - به هنگام آغاز نمودن به هر درس و یا تكرار و مطالعه و مقابله آن در حضور استاد یا در غیاب او - عمل كند. و آنگاه كه درس را بر استاد قرائت می كند، اختصاصا استاد را دعاء كند، و چنانكه گفتیم برای مصنف كتاب نیز از خداوند متعال ، طلب رحمت و مغفرت نماید.

وقتی كه دانشجو و شاگرد، دعای خود را نثار استاد می نماید باید چنین گوید: (رضی الله عنكم : خدا از شما راضی باشد) یا (رضی الله عن شیخنا: خدا از استاد ما راضی باشد) و یا بگوید: (رضی الله عن امامنا: خداوند از امام و راهبر ما راضی باشد) و امثال اینگونه دعاها كه باید هدف آنها، عبارت از خود استاد باشد.

آنگاه كه دانشجو از خواندن درس ، فراغت یافت ، باید برای مرتبه دوم نیز استاد خود را دعاء كند، و استاد نیز به نوبه خود - در هر وقتی كه مشمول دعای دانشجوی خود قرار گرفت - درباره او دعاء نماید.

اگر دانشجو در افتتاح درس خود، از خواندن و یاد كردن مضامین غفلت كند، و یا به علت بی اطلاعی و یا نسیان ، آنرا ترك نماید، باید استاد به او هشدار داده و مضامین فوق و دعای مذكور را به وی تعلیم دهد و آنرا به یاد او آورد؛ زیرا افتتاح درس با مضامین مذكور، از مهمترین آداب و آئین های دانش آموختن می باشد. اخبار و احادیث نیز، همه مردم را موظف می دارد كه در آغاز نمودن به كارهای مهم ، نام خدای را به زبان آورده و سپاس او را به جای آرند(376) . درس خواندن نیز از مهمترین و پرارزش ترین كارهای انسان به شمار می آید.

27- اهتمام به مذاكره و تكرار و اعاده سخنان استاد

شاگرد باید با كسانی كه همدرس او هستند و وی را در درس ، همراهی می كنند و در مجلس درس ، مراقب نكات سودمند و قواعد و ضوابط و امثال آنها می باشند (و آنها را به خاطر می سپارند) بحث و مذاكره نماید، و سخنان و بیانات استاد را میان خود، اعاده و تكرار كنند؛ زیرا بحث و مذاكره درس ، متضمن فوائد مهمی است كه از هر جهت بر فوائد و عوائد حفظ كردن آن ، ترجیح دارد؛ (به دلیل اینكه ممكن است حفظ كردن درس - احیانا - همراه با لغزش و اشتباه صورت گیرد؛ در حالیكه مذاكره آن ، بهترین راه برای حفظ كردن و نیز جبران اشتباه و لغزش می باشد).

شاگردان باید بلافاصله پس از برخاستن از جلسه درس و پیش از تفرق اذهان و تشتت افكار، و از یاد رفتن و پراكندگی پاره ای از مسموعات از ذهنشان ، به مذاكره و مباحثه درس مبادرت ورزند و سپس در فرصتهای مناسب نیز همین مذاكره را با دیگران تكرار كنند.

بنابراین هیچ امری از لحاظ اهمیت به پایه مذاكره و مباحثه نمی رسد، و آن كسی كه طالب علم است برای مذاكره ، احساس حرج و دشواری نمی نماید. و یا اگر احساس دشواری و ناهمواری می نماید، نباید از اداء وظیفه نسبت به آن شانه خالی كند.

اگر دانشجو برای مذاكره و مباحثه درس ، یار و رفیقی برای خود نیافت باید خود با خویشتن مذاكره كند، و مفاهیم و تعابیری كه از استاد شنیده است بر ذهن و خاطر خویش عرضه و تكرار نماید تا به حفظ و پایداری آن مدد كرده و آنرا بر صحیفه خاطر خود بنگارد؛ زیرا تكرار معنی و مفهوم علمی بر صحیفه دل و پهنه خاطر، همانند تكرار لفظ بر زبان می باشد.

كمتر اتفاق می افتد كسی صرفا بر تفكر و تعقل بیانات استاد در جلسه درس ، اكتفاء كند و آنرا به دست فراموشی سپرده و از جای خود برخیزد و جلسه درس را ترك گوید، و به هیچوجه آن درس را با خود و یا دیگری تكرار و اعاده ننماید، ولی در عین حال نسبت به آن درس ، موفق و كامیاب گردد، (و اندوخته های ذهنی او پایداری خود را حفظ نماید).

28- حفظ حرمت استاد به گاه مباحثه و اعاده درس

دانشجویان باید در خارج محیط جلسه درس ، به مباحثه و مذاكره آن مبادرت ورزند؛ ولی می توانند پس از انصراف و فراغت استاد از درس ، در خود محیط جلسه درس ، اقدام به مذاكره و مباحثه می كنند) - مذاكره خود را به گونه ای برگزار نمایند كه سر و صدای آنها به گوش استاد نرسد، زیرا اگر به كیفیتی مباحثه كنند كه سر و صدای آنها به گوش استاد برسد؛ این عمل به عنوان سوء ادب و جسارت به استاد تلقی خواهد شد. به خصوص اگر چنین شاگردانی ، دارای (معید) باشند و همین معید، با صدائی رسا - كه آنرا به گوش استاد می رساند - درس آنها را اعاده كند، و با قبول مسئولیت اعاده درس و سینه راست كردن و صدرنشینی خود، آنهم در محضر استاد، با وی هماوردی نماید، این رفتار به عنوان زشت ترین صفات و بیگانه ترین ، عمل نسبت به موازین اخلاق و آداب به شمار می آید.

البته مورد استثنائی نیز وجود دارد، و آنهم عبارت از وقتی است كه استاد به خاطر مصلحت اندیشی ، به شاگرد عادی و یا به شاگردی - كه دارای سمت (معید) است - اجازه دهد تا در محضر او به مباحثه و یا اعاده درس ، دست یازد، (مثلا استاد می خواهد شاگرد را از نظر بیان و كارآئی او در امر تعلیم یا به منظورهای دیگر، بیازماید تا شایستگی او را برای مقام معلمی و تدریس ، و یا سایر اهداف دیگر احراز نماید، و یا مراتب علمی او را امتحان كند؛ در چنین شرائطی ، شاگرد می تواند در حضور استاد، داد سخن داده و به مذاكره و مباحثه و اعاده درس او مبادرت ورزد).

29- رعایت موازین اخلاقی در نحوه مذاكرات علمی

همه دانشجویان اخلاقا موظفند همان آداب و احتراماتی كه قبلا از آن ها نسبت به استاد، سخن رفت و یا آدابی قریب به آنرا نسبت به شاگردان مسن تر از خویشتن و یا با (معید) خود در مباحثات و مذاكرات علمی مراعات كرده و رفتاری آمیخته با ادب و نزاكت را با آنها در پیش گیرند. دانشجویان نباید با اینگونه افراد - آنگاه كه درباره گفتارشان ، شاك و مردد می گردند - به ستیز برخیزند؛ بلكه باید با آمیزه رفق و مدارا، درباره گفتار آنها بررسی كرده و سرانجام - تا آنجا كه امكانات اجازه می دهد - به بیان و توضیح حقیقت ، دست یابند.

اگر دانشجویان پس از بررسی مطلب نتوانستند حق مطلب را با قاطعیت دریابند و شبهه و تردیدی در آنها به هم رسد باید به منظور وصول به هدف ، به خود استاد مراجعه نمایند. و در مراجعه به او نیز، لطف بیان و حسن ادب را فراموش نكنند، و در صدد معرفی موافقان و مخالفان مطلب مورد بحث برنیایند؛ بلكه سعی كنند در ظل این مراجعه صرفا به درخواست بیان حقیقت و روشن شدن حق - به هر صورت و كیفیت ممكن - قناعت نمایند.

30- وظائف علمی و اخلاقی دانشجویان برجسته

شاگردی كه به نوعی از دانش و كمالات علمی و اخلاقی ، در میان همگنان ، برخوردار می باشد باید دوستان و رفقای خود را ارشاد نموده و آنانرا به گردهم آئی و مذاكرات علمی و فراهم آوردن ذخائر فرهنگی ، ترغیب و تشویق نموده و بذل زحمت و كوشش را بر خود در راه علم ، هموار ساخته ، نكات سودمند و قواعد كلی و مطالب جالب را - از طریق مذاكره و گفتگوئی كه از محبت و دلسوزی مایه می گیرد - به آنان تذكر دهد.

چنین شاگرد سرشناس (و برخوردار از كمال نسبی در علم )، باید بداند كه در ظل این ارشاد و راهنمائی ، به خیر و بركت و فزونی سرمایه دانش خویش - در سایه تفضل پروردگار - مدد نموده و خداوند متعال ، نورانیتی در دلش پدید می آورد تا مطالب علمی در خاطرش استوار و پایدار بماند. علاوه بر این مزایا، اینگونه شاگرد خوشنام و سرشناس و فاضل ، به خاطر ارشاد دیگران ، اجر و پاداش بزرگ و فراوانی را نصیب خویش ساخته و حسن نظر و التفات و مهر پروردگار را به خود جلب می كند.

اگر شاگردی كه واجد نوعی از كمالات علمی است از اینگونه ارشادات نسبت به همگنان خود دریغ ورزد از نظر بازده كار، در نقطه مقابل شاگرد سرشناس و دلسوز قرار می گیرد، یعنی معلومات او پایداری خود را از دست می دهد، و اگر هم پایدار بماند، ثمربخش نخواهد بود و خیر و بركت و فزایندگی سرمایه های علمی ، در اندوخته های ذهنی او به وجود نمی آید؛ این نكته برای گروه بسیاری از پیشینیان و پسینیان به تجربه رسیده است .

شاگردی كه از نظر كمالات علمی ، شهرتی كسب كرده و از دانش فزونتری برخوردار است ، نباید نسبت به دیگران ، رشك و حسد برده و آنانرا تحقیر كند. او نباید بر اقران و همگنان خود مباهات ورزیده ، و به خاطر درك و فهم جالب خویش ، و پیشتازی علمی نسبت به دیگران ، دچار عجب و غرور و خودپسندی گردد؛ چون او نیز رد رده همانان قرار داشته است ؛ ولی خداوند بر وی منت نهاده و او را در میان همالان و دوستانش ، ممتاز و برجسته ساخته است .

بنابراین باید او سپاسگزار چنین نعمت و منت الهی بوده ، و در سایه استمرار سپاس خویش ، بركات و فزایندگی مایه های علمی را از خداوند متعال درخواست كند.

اگر چنین دانشجوی ممتاز و برجسته و فاضل (به جای تحقیر دیگران و مباهات بر اقران و عجب و غرور و خودپسندی )، سپاس نعمت و منت الهی را پیشه خود سازد و در سایه آن ، شایستگی او در مسیر تكامل ، قرار گیرد و فضیلت و شرافت اخلاقی او زبانزد دیگران گردد، به مراتب و مراحل علمی والاتری ارتقاء خواهد یافت .

خداوند متعال ، ولی توفیق و ضامن كامیابی انسان در مسیر فضیلت و عهده دار تكامل او در ارتقاء به والاترین مقام انسانیت و معنویت و مدارج عالی علمی است .